کتاب غزل غزل های سلیمان و معنای عشق
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 509
عشقِ من را مثلِ خاتَم در دل ات مُهر کن و هم چون بازوبند طلا بر بازویت ببند،
زیرا عشق مانند مرگ نیرومند و مثل گور ترسناک است
و شعلههایش همانند شعلههای پُرقدرت آتش با بیرحمی میسوزاند
غزل غزل های سلیمان 6/8
غزلِ غزل های سلیمان فقط بیانی تَغزُلی از عشق نیست، بلکه روایتی از ژرفای هستی بشری است با همه ی پیچیدگی ها و زیبایی ها و رنج هایش. من وقتی برای اولین بار در بیست سال گذشته با آن روبرو شدم فقط حَظی عمیق بُردم و البته هیچ گاه آن روزها گمان نمی کردم که روزی بتوانم آن را نقد و بررسی کنم. هنگامی که انسان برای نخستین بار با غزل غزل ها رویارو می شود حس می کند با زیبایی گریزپذیری روبرو شده است...انسان فقط حیران می ماند که در دو هزار و پانصد سال پیش چگونه چنین منظومه ی زیبایی سروده شده است، آن هم در مجموعه ی عهد عتیق که شامل کتاب های مقدسی است که جنبه ی تقدس آمیز دارند.
غزل غزل های سلیمان، غزل غزل های هر انسانی در مکاشفه ی عشق است. برای ما در این عصر نیز که عاشق می شویم، غزلِ غزل ها مکاشفه ی درونی احساس و کشش ها و تمایلات و بازداری های اخلاقی مان از یک سو، و جنبه ی مقدس و رازآلود عشق از سویی دیگر است. برای هر انسانی عشق به همان اندازه که دسترس پذیر می نُماید، دسترس ناپذیر است، و به همان سان که لذت بخش است، سوگناک نیز هست، و غزل غزل ها هم این جنبه ی عشق را می شکافد و هم آن یکی را.
برای من بسی جای مُباهات است که توانسته ام به قدر بضاعت ام درباره ی غزل غزل ها نقدی ارائه کنم. البته این نگرشی انتقادی نیست، بلکه نقدی است که نکات مستور و نهفته ی غزلِ غزل ها را آشکار می سازد، و در حقیقت مکتوبه ای است در بیانِ بیان ناشده ها. خیلی متواضعانه اقرار می کنم غزلِ غزل ها جای بررسی ها ژرف تری را دارد، ولی این گامِ کوچکی است از سوی من برای آغاز کاری بزرگ تر. غزلِ غزل ها در هشت باب سروده شده است که منسوب به سلیمان است، ولی این فقط فرضیه ای است که اعتبار چندانی ندارد. در تفسیر غزلِ غزل ها سه ترجمه ی فارسی و یک ترجمه ی انگلیسی را مَد نظر قرار داده ام، چرا که من به زبان عِبری و عربی تسلطی ندارم. اگردر این راستا اشتباهی هست از من نیست، بلکه ناشی از ترجمه های در دسترس است.
رئوف آهوقلندری
کتاب جسم مصلوب
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 337
حضوری در کرانه های آب: آبی درخشان که سبزیش در کبودی مرگ، مادر همه ي اجزای جهان است. به آنجا رفته ام در کنار آب و سرم دوار می گردد. آیا در این میان تمثیل و خیالی جوانه زده است؟ آیا این نقش همیشگی بشر است که آرام آرام به آب نزدیک می شود و به آن خیره می ماند و لحظه ای بعد تصمیم می گیرد تن راکدش را به آن بی افکند؟ ماحصل انتظار چیزی جز قرابت بیشتر با مرگ نیست، و در این مرگ خود خواسته نوعی درک غیر قابل تصور چون آتش زبانه می کشد. سریع به کنار آب رسیده ام، چون یک شهاب در آسمان که بار افول خود را با عجله حمل می کند تا در خاموشی هیکل خود سبک شود، تا به رویایی بغلتد که همواره از او دور نگه داشته شده است... آبی در پس چهره ای... خدایی که کف را پر می کند و بر روی تن خود مایعی شفاف می کشد تا اصل چیزها هم چنان پنهان بماند: اصل ریشه دار چیزها! و من در کنار آب می ایستم تا خاطراتم را استفراغ کنم، در سپیده دمی که هیچ کس آنجا نیست، و صبحی که در آن هوا تکثیر نمی شود و چیزی را به فضای تنفس من نمی افزاید: خلوتگاهی از خفگی و خلأ، شکلکی که هیچگاه تغییر نمی کند و همواره گونه های سفت و تیزش را در اعماق پوست فرو می کند. آیا می توان خدا را در این میعاد گاه خفه و مرداب وار دید؟ آب راکد مادر همه ی مرگ ها و زیستن ها است، اما در اینجا تنها دعوتی به ویرانی وجود دارد: ستایشی بی دلیل از مرگ در کوران کبود آب.
کتاب یادداشت ها
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 357
وزن ها فقط نشخوارها نیستند، بلکه داشتن های من نیز هستند. البته ما همیشه در اقرارِ نداشتن ایم، در حالی که مدام در پندارِ داشتن ایم. هنگامی که از نداشتن ها سخن می گوییم، داریم به داشتن های مان توجه منفی نشان می دهیم. در هر حال این معادله ای است که پراکندگی مان را بیشتر می کند. انسان منهای داشتن و نداشتن کیست؟
هنگامی که تکلم مان به نداشتن باز می شود داریم چه می گوییم؟ شاید داریم به یک نکته اذعان می کنیم که زندگی ما سیری است از نداشتن به داشتن، و از داشتن به نداشتن.
ما کمتر به خلاقیت توجه می کنیم، به زیبایی، به صرافت در عشق. ما کمتر به این امر متوجه ایم که اهتمام، جُز مُحرک زندگی است، یا آفرینش، یک مقام است که راه پویش را هموارتر می کند. معلوم نیست تا کی می خواهیم ابراز بدبختی یا خوشبختی کاذب کنیم.
با وزنِ سبکِ زندگی برای خویش شگفتی آفرین می شوی، زیرا خود را در برابر همه ی قضاوت هایی که می خواهند سنگین ات کنند مصون می داری، و بعد حسرتی در دل دیگرانی می نشانی که در سنگین ترین روزهای خویش، به عجز و ناتوانی رسیده اند: از چه چیز عاجزند؟ از سبک ترین شادی ها.
یک شادی سبک چیست؟ این که دوچرخه ات را بَرداری و دوری بزنی، یا احساس کنی در آنی می توانی کوله ات را ببندی و عازم سفر شوی، یا این که در سفر کردن هماره دل نگرانِ این نباشی کی غذا می خوری، و می خوابی. یک شادی سبک به معنای یک شنای لطیف در یک آب سنگین است. این آب برای خیلی ها غیر قابل عبور است، اما پروانه ی عبور تو از پیش صادر شده است، چگونه؟ با دل گشایی به روی زندگی.
کتاب دلواپسی های من
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 324
بلندی های مخمل کوه به راستی بلندی نیستند، بلکه کُپه هایی از سنگ های ماسه ای اند با تن پوشی از گُلسنگ ها که وقتی باران می بارد مبدل به مخملی یکپارچه و سبز می شوند و چون زمرد می درخشند، و در تابستان یا نبودِ بارش یکسره سیاه و خشک می شوند، ولی باز هم حیات در آن ها در جریان است و اگر لیوانی آب بر آن ها بریزی، در اوج گرما و حرارت تابستان باز هم سبز می شوند. در حقیقت گُلسنگ های مخمل کوه هماره چون معجزه ای برایم بوده اند، اعجازی زیبا برای دیدن و نه کنکاش کردن. با یک دگرگونی آب و هوایی گیاهِ مرده زنده می شود، و برایش فرقی نمی کند پاییز است یا زمستان، مهم آب است، و آب، بهار را با خود می آورد، و در این بهار مخمل کوه در هر گاه زمانی سبز می شود. بدین خاطر من شیفته ی مخمل کوه هستم...شیدای هستی آن و افسونگری اش، و برای آن که در خزان و برگ ریزان که ملال ام شدت می گرفت بهار را حس کنم به دره های سبز آن می شتافتم، و در زمستان های سرد باز هم این صخره های زمردین مخمل کوه بود که بهار را به من ارزانی می داشت. انگار من بیمار بودم و کوه درمانگر...و داروی مریضی من در جان او بود.
یاد دارم روزهای حُزن انگیزم را، روزهای تنهایی و افسردگی، روزهایی را که بادی سرد از گوشه ی شکسته ی شیشه ی پنجره زوزه کنان به داخل می آمد، و من را مبدل به انسانی بی جان می کرد، آدمی محتضر و دمِ مرگ. با شنیدن این صدای غم انگیز بود که من با همه ی توان ام بر می خاستم و به مخمل کوه می گریختم، به آن جا که رطوبت برف ها به سبزی می گرایید و زندگی و نشاط را به پیرامون اش می پراکند. تنها در دره ها و شیارهای لیزِ آن سرگردان می شدم، تنها در گوشه ای زیر صخره ای می ایستادم و دست بر سترِ سبز صخره می سودم، و اسفنجِ سبز در زیر مالش دستان ام آب نهفته اش را بیرون می داد، و من از این ملایمت، از این بهارِ کوچک شاد می شدم.
کتاب یادداشت ها
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 355
در ظاهر یک زندگی می تواند تجلی گر یکنواختی و ملال باشد. صبح که بر می خیزم کارِ معینی انجام می دهم، و تا پاسی از شب، اعمال ام فرقی با روزهای گذشته ندارند. اما زندگی نیز چون هر چیز دگر پوسته ای دارد، که غلاف یا غشای آن است. پیچیدگیِ زیستن به تن پوش اش نیست، بلکه به محتوای اش است. زیرا تنها تو می توانی گواه دهی امروز چون روز پیش نیست. درون یک زندگی ممکن است آکنده از تلاطم باشد، یا تنشی شیرین برای خلق کردن ها و گُستردن ها. وقتی در حال زیستنی، زندگی نیز در حال زیستن توست، و او نیز می تواند شهادت دهد آیا در او چیزی کاشته ای یا نه.
مسأله چگونه انجام دادن نیز هست. در چگونگی هاست که انضباط سخت تبدیل به انضباط نرم می شود، و برنامه ای آهنین، به جدولِ مایعی از حیات تغییر شکل می دهد. در هر مکانی که باشیم ما نیازمند انضباط هستیم، ولی انضباط انجام دادن سختِ کارها نیست، بلکه پذیرشِ نرم عمل است. انضباط نرم به علاقه ای بستگی دارد که تو به چیزی داری. در بَدو امر یک جهان کوچک بسته به اشتیاق ماست که شکل می گیرد.
وادار کردن خود به انجام کاری بخشی از آزادی ماست، اما سوای این جبر، خودِ آزادی است که ایجاب می کند به کارِ مورد علاقه ی خویش بپردازیم. تداوم داشتن حاصلِ برنامه داشتن نیست، بلکه ناشی از نرم عمل کردن است. هنگامی به نرمی عمل می کنی، آن قدر نیرو داری که در شرایطِ سخت تر خود را پیش بَری؛ ولی زمانی که به سختی عمل می کنی آماده ی می شوی که از خیرِ تداوم آن بگذری. انسان موجودی خسته نیست، بلکه فقط کسی است که تبحُری در خسته کردن خویش دارد.
کتاب یادداشت ها
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 365
روشنفکری صلابت اش را از جسمی روشن می گیرد. روشنفکر آنی نیست که می اندیشد، بلکه لحظه ای نیز هست که به هر عملی بصیرت می بخشد، ولی نه با پندار. آن چه به روشنفکری اصالت می بخشد، حرف زدن، یا نظریه پردازی نیست، بلکه به جسم روشنی بخشیدن با شنیدنِ نیازهای حقیقی آن است. کسی که نتواند خودش را شادمان کند، در شادخواری جهان نیز نقشی ندارد. بنابراین روشنفکر عبوس کسی است که احتمالاً فقط دنیا را بدتر و نومیدتر می کند.
آن چه که ناخودآگاه ضروری اش می کند، عمل به خودآگاهی است. ما خودآگاه تر می شویم، تا به ناخودآگاه مان در مواقع خطیر آزادی عمل بیشتری دهیم. پیش درآمدِ هر گونه خطر کردن، آگاهی به آگاهی، با انگیزه ی دست یابی به ناخودآگاهی است. اگر بازیگوشی ها در حد بازی ها بماند، ما به چیزی والاتر دست نمی یابیم. برای ما بازیگوشی ها، به منزله ی بازی سوزی ها نیز هست. بازی کن، تا از بازی خارج شوی.
فلسفه ای که مُبتنی بر کلمات است و به مرزهای بدن نمی رسد، هماره محکوم به انفعال نیز هست. فلسفه باید در خیابان ها و کوچه ها جاری شود، باید در میانِ سوداگران جنجالی به پا کند، در مرکز بازارِ روز به ایستد، و برقصد، تا چهره و عمل دیگران را ارغوانی کند. فلسفه ای که با روزمره گی برای جدال با روزمره گی رابطه ای نداشته باشد، در حد یک انتزاعِ ساده یا خیلی پیچیده باقی می ماند.
برای درگیری ذهنی، پیکار عملی ضروری است و نخستین و مهم ترین نبرد، جنگ با خویش برای به در آمدن از خود، و سپس سقوط در خویش است. "من" مرکزی است که مدام باید در آن رفت و آمد کنیم، "من" جایی برای سُکنای دایمی، یا جایی برای گریز مداوم نیست. هر گونه ای فلسفه ای که بر "من" استوار است، باید به استحکام "من" از طریق پویایی "من" بی انجامد. "من" یک شهر است، نه فقط یک انسان، یک سرنوشت مُنقطع است، نه یک خط مُمتد. "من" از تمامی شکستگی ها خودش را سرشار می کند.
کتاب یادداشت های ادبی ـ فلسفی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 390
انسان همیشه نیازمندِ تلنگُرهایی است تا به خود باز گردد، و عناصرِ تشکیل دهنده ی خود را بازشناسد، و دریابد فقط از پوست، و خون و استخوان نیست، بلکه از آب، آتش، باد و خاک است، حتی فرای این: انسان گردبادی است پر از آذرخش و ابر، که گاه در ملایمتِ آفتاب تبدیل به تگرگ می شود، و گاه در سوزندگی اش به تبخیر می گراید. اما انسان چیزِ دیگری نیز هست، نه فقط تمنایی برای حیات، بلکه عطشی برای جاودانگی در جایی که جاودانه بودن امکان پذیر نیست.
آن چه من را من می کند، ماست، عنصری بَرین از کلام و عاطفه. دیگری کسی است که وقتی پارو می زند، تو به پیش می روی...او تکاپو می کند تا کَرجی به مقصدی در نامعلوم بشتابد...او کسی است که نیازش هَماوردی با تو نیست، بلکه همدلی با تو در آب های عروج و تنهایی است. تصلیب شکلی از مُردن در تنهایی است، ولی واژگونی در این کَرجی شکل از زیستن در مردن، و مردن در زیستنِ دیگری است. هنگامی که در تِه رود می غلتی، دستی بازویت را می گیرد، و نمی گذارد تنها بمانی. ما این گونه جاودانگی را به حضور می آوریم.
مراقبت شکلی از بیم و پرواست. ما در اینجا مراقب هم نیستیم، آزاد کننده ی هم از هراس ها هستیم. دیگری هم کسی است که زندانی می کند، و هم می تواند کسی باشد که آزاد می سازد. دیگری شوری است که به وقت اش، جهان را چراغانی می کند برای تکوینی که به منزله ی هدایت، و تولد دوباره است.
کتاب ابراز وجود
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 384
مهارت آموزی نگره ای نو در روان شناسی است و مبتنی بر این فرضیه ی بنیادی است که بسیاری از مشکلات زندگی انسان ها ناشی از فقدان مهارت هاست و این در حالی است که بخش اعظم آموزش صرف موضوعات انتزاعی و غیر کاربردی می شود. از این رو مهارت آموزی در بر گیرندۀ پرورش یا تربیت نیز هست. از خلال چنین تربیتی انسان می تواند کامل تر شود و در شناخت شیوه های اصیل در زندگی متبحر شود. به این معنا که با فراگیری مهارت های اساسی زندگی، فرد برای به تحقق رساندن قابلیت های خویش و حصول رضایت در زندگی نیز تجهیز می شود.
زمانی که در زندگی و رابطه مان دچار بحران می شویم به دنبال مقصر می گردیم، حال آن که مسئله اساسی مسئولیت پذیری است. ما بایستی از همین نقطه" مسئولیت" بازسازی زندگیمان را شروع کنیم و مثل یک انسان مسلط و متبحربا مشکلات وبحران های زندگی برخورد کنیم. ما چون از اصول اساسی روابط انسانی آگاه نیستیم در فرایند زیستن ( عشق ورزی، ارتباط با دوستان، خانواده، فرزند...) دچار بحران واختلال می شویم. به علت فقدان مهارت اولین واکنش در برخورد با مشکلات فرار و گریز از گرفتاری است. کسانی که در زندگی خود فاقد مهارت هستند نمی توانند در روابط انسانی نیز مهارت پیدا کنند. اگر بخواهیم در زندگی با همسر یا دوستانمان رابطه ای عادلانه وبرابر برقرار کنیم بدون یادگیری عدالت رفتاری امکان پذیر نیست.
کتاب تغییر
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 427
اين كتاب در واقع درس گفتارهايي است كه در راستاي كلاس اقتدار تحرير شده اند. از آن جايي كه مبحث تغيير بيش از اندازه اهميت دارد و كمتر به گونه ي مستقيم به آن پرداخته شده است، وظيفه ي خود ديدم كه در باب روشنگري مطالبي در باره ي آن بنويسم. ما همه نيازمند تغيير هستيم. در واقع زندگي مي كنيم تا تغيير كنيم، و تغيير مي كنيم تا زندگي كنيم. از اين رو به نظر مي رسد تغيير جُز اجتناب ناپذير زيستن است. با اين حال آن چه بيشتر در اين مكتوب مَد نظر است تغيير به منزله ي رشد و تحول شخصي است و آن چه براي بسياري مشكل مي نمايد همين است. به نظرمي رسد با توجه به نظام عادات و روش هاي تربيتي ناكارآمد تغيير كردن در زمينه ي رشد شخصي كار دشواري باشد. اشخاص تغيير كردن را دوست دارند، ولي رنج و مَشقت توأم با آن را خير. از اين رو نعمات تغيير را مي پسندند، ولي نقمات اش را نه. آن چه اهميت دارد توجه به تغيير به منزله ي سفر است. سفري كه در آن ما با انواع دريافت ها، شهودات، تجارب و مكاشفات رويارو مي شويم و در واقع پوست مي اندازيم. سكون به همان اندازه كه راحت است، مشكل ساز است. همين كه ما از تغيير سَرباز مي زنيم، به ركودي دچار مي شويم كه بنيادهاي زندگي مان را متزلزل مي سازد. ولي شماري از اشخاص سكون و راحتي ابتدايي آن را بر تغيير و لذت آتي اش را ترجيح مي دهند و از آن چه كه بايد انجام دهند، از پاسخگويي به نيازهاي واقعي شان، از هماهنگي با ديگران و آن چه زندگي مي طلبد بازمي مانند.
اين مكتوب درآمدي بر موهبت هاي تغيير نيز هست، اين كه تغيير مي تواند چه پيامدهاي عظيمي در زندگي مان به بار آورد، و ما با تغيير به چه دستاوردهايي مي رسيم. هم چنين به ماهيت تغيير، جنبه ي مثبت و منفي آن، و وجه افزايشي و كاهشي تغيير پرداخته شده است. اميدوارم اين كتاب كوچك راهنمايي ساده باشد براي كساني كه عزم تغيير دارند، كساني كه ميل به تغيير دارند، ولي دشوارش مي يابند، و كساني كه اين گرايش را ندارند، و در پي انگيزه اي براي تغيير هستند.
رئوف آهوقلندری
کتاب هنر درمانگری
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 476
براي من آسان نبود كه درباره ي چيزي بنويسم كه هنر است تا علم، شوق و شهود است، تا مهارت، تجربه ي تعالي خويش توأم با تعالي بخشي به ديگري است. هيچ سهل نيست درباره ي چيزي بنويسي كه بيشتر چون خودِ زندگي است با رمزها و رازهايش. درمانگري چنين چيزي است، نه در قالبي مي گنجد، نه در نظريه اي و نه در كتابي. از سوي ديگر تدوينِ نظري آن بر مبناي مجموعِ قواعدي علمي، باعث نمي شود كه از جنبه ي عملي نيز بتوان آن را ضابطه بندي كرد. درمانگري يك هنر است، و در هنر مهارت يكي از اجزاء است، و شهود، خلاقيت، خيال آفريني، زيبايي شناسي، روشن بيني اجزاي ديگر هستند. امروزه به همان اندازه اي كه ما نياز به درمانگر داريم، درمانگر حرفه اي كم داريم؛ به تناسبي كه نياز داريم درمانگران مُجرب و روشن بيني داشته باشيم، درمانگراني كليشه طلب و غير مبتكري داريم كه فاقد جنبه هاي مهم اين هنر هستند، و بيشتر آن را به منزله ي يك مهارت يا فن مي نگرند.
یادداشت های روزانه ادبی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 559
26 تیر98
صبح خیلی زود از خواب بیدار می شوم، یا در حقیقت ذهن ام صبحگاه را در خویش زنده می کند. در رختخواب غلتی می زنم، و به طرحی می اندیشم که باید ترسیم اش کنم. از هنگامی که رنگ ها به سویم هجوم آورده اند، زیبایی خواب را از چشم ام می رُباید، و همین که می خواهم چُرتی بزنم، شمایلی در ذهن ام شکل می گیرد که واقعیت بخشیدن به آن اجتناب ناپذیر می نماید. از این جا می فهم ام که آفرینش زیبایی حتی اگر بسیار شخصی باشد، و هیچ کس به آن گواه ندهد، آفریدن زندگی به گونه ای پایان ناپذیر است. رنگ ها و خط ها و قاب های طراحی، به ظاهر عناصری ثابت اند، اما در درون خود بی نهایت تکثیر می شوند، و تنوع پذیری بی حدشان موجب تجربه ی جاودانگی یا بی پایانی در لحظه ی حال می شود.
آبستره یک زندگی است با حجمی دیگر از زندگی. از وقتی که طراحی آبستره را آغاز کرده ام، کلمات ام بیشتر به رنگ گراییده اند و رنگ ها مبدل به عاطفه ای سوزان شده اند. کسی که می خواهد عاشقانه زندگی کند باید راهی به جهانِ رنگ ها بگشاید. رنگ، شعرِ اشیاء است آن هنگام که می خواهیم با خود همسفرشان کنیم.
بی اعتنایی به دنیا، آن گونه که دنیا خباثتی از خود نشان می دهد امکان پذیر نیست، مگر با اعتنا به زیبایی. هر چه بیشتر به کشف زیبایی نائل می شوی، نامرادی جهان را کمتر می بینی، و بسی کمتر نیرویی را صرف مقابله با چیزی می کنی که تغییرپذیر نیست. به نظر می رسد پذیرش هستی آن چنان که هست فقط از طریق پالایش خویش امکان پذیر نیست، و هنر در بهترین شکل اش یعنی تمرین وارستگی، و آن نوع بی توجهی که ظهورِ اشکالِ ناب را امکان پذیر می کند.
هر گونه اثر هنری از پیش و با تفکر شکل نمی گیرد. تفکر برای آغازِ آفرینشی است که شهودِ درونی انسان آن را کامل می کند. هنر به ما می آموزد زندگی در لحظه ی اکنون شکل می گیرد، و کسی که می خواهد هستی را در گذشته و آینده محصور کند، به همان اندازه از نیروی آزادی بخشِ خویش محروم می شود. هنر به معنای یعنی شدت حضور در لحظه ی حاضر، و بدین سان تجربه ی آزادی از طریق انفجارِ شهود.
کتاب جُستاری در ایمان و عشق
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : دین و عرفان
- بازدید: 342
ایمان مقوله ای ژرف است که به هیچ وجه فقط جنبه ی تاریخی ندارد، بلکه چیزی است مربوط به امروز و آینده ی بشر. امروزه بسیاری نیز جویای ایمان هستند و می خواهند به واسطه ی ایمان، در این جهان پرآشوب برپا به ایستند، نهراسند، و آرامشی عمیق را تجربه کنند. با نگریستن به طیف متنوع مراجعان ام دریافته ام غالب آن ها جویای چیزی هستند فراتر از خودشان، نیرویی که بتواند آن ها را سرشار کند و در رویارویی با بحران ها نیرومندشان سازد. شاید امروز بیش از دیروز تمنای ایمان در قالبِ طلبِ آرامش، قرار و شجاعت وجود داشته باشد. در جهانی که انسان به شدت احساس تنهایی می کند، و نیز تنهایی اش را تقدیری محتوم می داند که قادر نیست بر آن فقط در چارچوب روابط انسانی اش غلبه کند، ایمان خود جهانی است که باید بدان وارد شود. در عصر دلواپسی و اضطراب و ناامنی، در دنیایی به شدت متنوع و متحول شونده که انسان در معرض محرک های غیرقابل انتظار و گاه تکان دهنده ای است، ایمان ستونی است که می تواند بدان چنگ اندازد، و در جایی قرار یابد، و به تلاطمات دنیا بنگرد، بی آن که احساس کند خود وجودی متلاطم است. از این رو ایمان بیش از هر چیز به ما نگره ای را می بخشد که می توانیم خودمان باشیم و احساس نکنیم از قافله ی زندگی عقب مانده ایم.
کتاب زیستن برای مردن
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 610
ترجمه رئوف آهوقلندری
کتاب زیستن برای مردن کتابی است که با ضمیر انسان سخن می گوید و هم چنان که خوانده می شود خواننده را نیز می خواند. خواننده احساس می کند عبارت ها و نقل قول های مندرج در کتاب چیزهایی هستند متعلق به اوکه به طرز صریح تر، دقیق تر و زیباتری بیان شده اند. از این رو مهم ترین ویژگی کتاب زیستن برای مردن این است که با خواننده رابطه برقرار می کند و همراه با او می اندیشد، احساس می کند و در کل با او می زیید. کتاب با رعایت اصل ایجاز، انسان را به زندگی صادقانه فرا می خواند. از این رو بُن مایه ی اصلی کتاب هر چند اندیشه های بنیادی ویکتور فرانکل در باره ی معنا درمانی در رابطه با جهان زیست او است، اما در عین حال کتاب فراخوانی است به زندگی اصیل و صادقانه همراه با قدرت پذیرش، احترام به آزادی و تقبل مسئولیت انسانی. در رابطه با همین ابعاد انسانی کافی است نظری به چند نقل قول مندرج در کتاب بیندازیم.
درباره ی خودمختاری وجود انسان:
" انسان مي تواند هم يك درنده باشد، و هم يك مؤمن: اين بستگي به تصميم آدمي دارد نه شرايط! از اين نظر انسان موجودي است كه هم كشتارگاه ها را بنا مي كند، و هم كسي است كه با ذكري مؤمنانه، و با توكل به خداوند وارد كشتارگاه ها مي شود تا به شهادت برسد".
یادداشت های روزانه ادبی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 385
وجودم همان طور که احساس می کنم، می فهم ام، بی هیچ مصلحتی، خود را نمایان می کند. قهقهه سر می دهم، می بوسم، خشمگین می شوم، مانند ارکستری که به سوی پیش بینی ناپذیر پیش می تازد، و هماهنگی خود را در پسِ لحظه ها می سازد.
زنده شده ام، دوباره و با قدرت تمام زنده شده ام.
بخش های فراموش شده، دوباره احیا شده اند. همه ی ویرانه ها در بضاعت شادی بی پایان ام جذب شده اند. حالا ویرانه مصیبت نیست.
پی بردن به مسأله ی ابداعِ زبانِ چندگانه در ارتباط با جهان. یعنی برای ارتباط برقرار کردن با پدیده ها یا اشخاص متفاوت، زبانی ابداع می کنیم که دارای صورت های بی شماری است. این چندگانگی در خدمتِ انتقالِ مفهومی یکسان می تواند باشد.
جنین به تولدِ تولدها می اندیشد.
رستگاری فردی است. هر فرد بایستی خود را نجات دهد. این بینش ناشی از عافیت طلبی و مُدارا با مراجعِ قدرت نیست. من ایده ی رهایی فردی را درونی کرده ام، بدون آن که در این راه مصلحت اندیشی کرده باشم.
باریکه های زندگی ام همواره فریاد می زند: عبور، مخاطره می طلبد، منشا حرکت نامعلوم است، هیچ کس به من نگفت برو، اما رفتم.
او می گوید: نمی پذیرم، برایم غیرقابل پذیرش است.
من: زیرا من نیز در جهانی تعریف ناشده ام و به واسطه ی همین تعریف ناشده بایستی خود را تعریف کنم
کتاب خشم و تحمل
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 435
این کتابی است که در آن شاید چیزهایی بخوانید که در جای دیگری نخوانده اید، یا نشنیده اید. دغدغه ی من در نگارشِ آن پاسخگویی به مراجعان ام بوده است، کسانی که احساس می کنند خوبی می کنند، ولی بدی می بینند، صادق اند، ولی دیگران با آن ها ناصادق اند، نمی خواهند کسی را رنج دهند، ولی دیگران مترصد رنج دادن آن ها هستند. این کتابی است در تشریح این امر که چرا من می پندارم خوب ام، ولی عصبی ام؛ چرا احساس می کنم همواره با دیگران سازگارم، ولی از آن ها ناسازگاری می بینم، و مدام حس می کنم مورد سوء استفاده شان قرار می گیرم و از این امر به شدت خشمگین می شوم، اما باز هم نمی توانم خشم ام را بیان کنم. به راستی نقصِ کار کجاست؟ چرا ما می اندیشیم که خیر دیگران را می خواهیم، ولی مدام شر آن ها را تجربه می کنیم، یا می خواهیم خوب باشیم، ولی به وسیله ی آن ها یا طرد می شویم، یا تنبیه می گردیم، یا بیشترین بار را بر دوش مان می گذارند.