پارانوئید از منظری فلسفی و روان شناختی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 343
سه
پيش از اين خاطر نشان كرديم براي يك شخص پارانوئيد تصور مرجع حُكم است، و حُكم براي او واجِد قطعيتي انكارناپذير است. در واقع حُكم فقط ذهني و درون رواني نيست، بلكه ابعاد عيني و برون رواني مي يابد و مبدل به رويه اي براي عمل مي شود. از اينجاست كه تصور مبدل به زندگي مي شود، يعني امر ذهني تبديل به امر انضمامي مي گردد. شخص پارانوئيد بدون آن كه چندان واقف باشد به واسطه ي حكم هايي كه رويه اي يا عملي شده اند، از جهان پيرامون مي گُسلد، ولي او بر اين موضع است كه جهان از او گُسسته است. در واقع خاطر او با اين امر مشغول است كه جهان وي را طرد كرده است، در حالي كه اوست مدام در حال طردِ جهان پيرامون خويش است. در اينجاست كه ما با تصورِ مُهلك ديگري روياروييم. به يك معنا اين تصور كه "جهان من را نمي خواهد". اين تصور بي آن كه شخص پارانوئيد نسبت به آن وقوفي داشته باشد حاصل تصورات ابتدايي تر او در باره ي اين موضوع است كه "ديگري" برايش آسيب زاست. با اين حال او به توليد تصورات از يكديگر توجهي ندارد، بلكه هماره آن چه مطمح نظرش قرار مي گيرد درك يك امر كلي از يك امر جُزيي است. در حقيقت ما شاهد استنباط كُليت از جُزييت هستيم.
از اين قرار آن چه ديگر وجود ندارد ماهيتِ واقعي كُل است. جهان فرانمايي روابط جُزيي شخص با چيزهاي دَم دستي است. از اين رو اگر بخواهيم تمايزي بين جُز و كُل در جهان او به وجود آوريم، مورد تهاجم اش قرار مي گيريم، بدين نحو كه او تصور مي كند ما در حال فريب اش هستيم، و مي خواهيم به نحو مرموزي از او بهره برداري كنيم. در اينجا تَوهم او توسعه بيشتري مي يابد، تَوهمي كه باعث مي شود درمانگر خصم اصلي او تلقي شود، و شخص ترفندبازي بِنمايدكه مي خواهد از خلال اين تمايزگذاري ها او را بي دفاع سازد.
مهارت های زندگی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 454
مهارت آموزی(Learning Skill) نگره ای نو در روان شناسی است و مُبتنی بر این فرضیه ی بنیادین است که بسیاری از مشکلات زندگی انسان ها ناشی از فقدان مهارت ها است. در واقع انسان نه به واسطه ی آموزش غیررسمی و نه آموزش رسمی برای زندگی کردن تعلیم نمی بیند. این در حالی است که بخش اعظم آموزش صرف موضوعات انتزاعی و غیر کاربردی می شود. از این رو مهارت آموزی نگره ای دربرگیرنده ی پرورش یا تربیت نیز هست. از خلال چنین تربیتی انسان می تواند کامل تر شود و در شناخت شیوه های اصیل تر زندگی تبحر پیدا کند. به این معنا با فراگیری مهارت اساسی زندگی فرد برای به تحقق رساندن قابلیت های خویش و حصول رضایت در زندگی نیز تجهیز می شود:
هر که اين عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباه
وان که اين مجلس نجويد زندگی بر وی حرام حافظ
رویکرد مهارت آموزی نافی تعلیم موضوعات انتزاعی نیست، زیرا این موضوعات نیز به نوبه ی خود در شکوفایی و تحقق یک زندگی بهتر نیز یاری رسان انسان است، ولی فراگیری این موضوعات نباید به صرف نظر کردن از موضوعاتی کارکردی بی انجامد که در رابطه ی بی واسطه با زندگی است. زیرا اکتساب موضوعات انتزاعی انسان را از رسالت اصیل اش دور می کند:
صد هزاران فصل داند از علوم
جانِ خود را می نداند آن ظُلوم
داند او خاصیتِ هر جوهری
در بیانِ جوهرِخود چون خری مولوی
زندگی سراسر حل مسأله است
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : فلسفه
- بازدید: 338
این كتاب شامل دو بخش است. بخش نخست به فلسفه علم و معرفتشناسی و مسائل علوم طبیعی میپردازد و پوپر در آنها برخی از مهمترین و جسورانهترین دیدگاههای خود در معرفت و علم انسانی و مسائلی از قبیل چگونگی تكامل نظریه علمی، نظریه سه جهان، حدسها و ابطالها، نظریه تكاملی معرفت و ... را بیان میكند. بخش دوم مقالاتی در زمینه تاریخ و سیاست هستند و به مسائلی از قبیل دموكراسی، صلح، پیشرفت، آزادی، تكنولوژی، فلسفه تاریخ می پردازد.
برای آنان که شوق آموختن دارند، و برای آنان که می خواهند از زندگی خود به انحای گوناگون لذت ببرند، گنجینه ای از امکانات موجود است. اما شاید مهمترین چیز آن باشد که اغلب ما آماده ایم که به انتقاد از سر آگاهی، گوش فرادهیم و اگر با پیشنهادهای معقول در جهت بهبود اوضاع جامعه مواجه شویم یقیناً خوشحال خواهیم شد. زیرا جامعه ی ما نه تنها برای انجام اصلاحات مهیا است، بلکه به جد در اندیشه ی اصلاح خویش است. علی رغم همه ی اینها، این اسطوره که ما در جهان زشتی زیست می کنیم، رواج یافته است. کارل ریموند پوپر
به بخش دانلود کتاب بروید
پارانوئید از منظری فلسفی و روان شناختی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 393
پارانوئيد معطوف به اختلالي است كه معمولاً آن را با بدبيني شديد مي شناسيم و با ابعادي از هذيان و تَوهم شناخته مي شود. در اينجا قصد نداريم فقط از بُعد روان شناسي به اين مهم بپردازيم، بلكه مي كوشيم تبييني در چارچوبي نسبتاً فلسفي از آن ارائه دهيم. چرا فلسفي؟ زيرا جاي نظرگاهي فلسفي در اين باره خالي است.
از بُعدي فلسفي بايد اذعان كرد پارانوئيد تسلط تاريكي يا ظلمات بر شخصيتي است كه آن را در جهان بازنمايي مي كند. در اين راستا پارانوئيد مُعرف استقرار لوكيفر يا ابليس بر جهاني است كه در آن روزنه اي روشن يافت نمي شود. در اين وادي ظلماني نسبت ها خوف انگيز هستند، يعني شخص يا فرد ديگر عاملي است براي اجرايي كردن عذاب و شكنجه اي ابدي. بدين خاطر ما با تنهايي مفرطي رويارو هستيم كه شخص پارانوئيد بدان جبراً گرفتار است. از سويي او انساني است كه نيازهايي دارد، ولي از طرف ديگر محكوم به فاصله گيري و پرهيز از ديگري است، و اگر مترصد جبران اين تنهايي باشد، بي ترديد وارد طبقه ي پايين تري از دوزخ مي گردد. بنابراين آن چه پارانوئيد ايفايش مي كند، همان چيزي است كه با آن خصومت دارد. از يك لحاظ شخص پارانوئيدي فقط خصم ديگري نيست، بلكه خصم خويش نيز هست، و در اين تنگنا آن چه آرزو مي كند گاه مرگ است، مرگ خود و ديگري. البته مرگ تقدير يك شخص پارانوئيد نيست، بلكه تقدير او بودن در جهاني است كه در آن عذاب مي بيند، دنيايي در دستِ لوكيفر يا اهريمن كه در چهره ها، كنش ها، واكنش ها، احساسات و پنداشت ها متجلي مي گردد.
کتاب یادداشت ها
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 356
در تاریک ترین ساعت
فانوسی که با کلمه روشن می شود
چراغ هدایت است
هیچ کس را دیگر
یارای خاموشی ام نیست.
یادهای نشأت گرفته از بایدها محکم ترند، آن گونه که پس از مدتی مدید، از پس یادی دیگر سَر بر می آرند، و به تو نشان می دهند که استحکامِ هر انسانی وابسته به خوشی های او نیست، بلکه ناشی از رنج هایی است که انتخاب های سختِ او ایجادش کرده اند. ریشه ی هر انسانی در قبیله یا قوم او نیست، بلکه در مَشقاتِ اوست که چِکه چِکه شریان هایش را عمیق تر کرده اند، و در ژرفاهایی که گاه خودش نیز نمی داند، ته نشین شده اند. آدمی می آموزد، ولی نه همیشه از دیگری، بلکه از خویش، و راهی که در آن قدم بر می دارد. شعورِ یک راه است که شعورِ ما را آبیاری می کند، سودای اوست، که پندارهای مان را می پَرورد، و نجابتی را می سازد که ما از طریق آن سبکی معصوم را تجربه می کنیم که نه می خواهیم آزار دهیم، و نه آزار ببینیم.
و تو در می یابی راه ها اهمیتی والا دارند، زیرا انسان ها گاه می بُرند و خاموشی می گیرند، و گاه در اِعراضی عصبی هر چیزی را که ساخته اند، ویران می کنند؛ و گاه یک انسان، فقط او نیست، بلکه تنشی است فراگیر که از آموخته های خود ریشه های آبزی را می خشکاند. تو در می یابی اگر می خواهی صمیمانه با دیگری باشی، باید در راهی قدم برداری که فراتر از اوست. زیرا در بحرانی ترین لحظه های ممکن که هر انسانی واپَس می رود، این راه است که پیش می تازد، و همو او که سال ها همراهی ات کرده است، اینک در جراحتِ کین هایش از هم می پاشد. راه از همه جا می گذرد، پَرنیخ ها، دشت ها، جُلگه ها، دره ها، گردنه ها، مسیرهای هموار...ولی این انسان است که به قامت راه پیش نمی رود، و گاه مبدل به سنگی در ریگزار می گردد.
اگر ما از دیگری آغاز می کنیم، اگر عشق مان، به سودایی کبیر می انجامد، اگر اُبهتِ احساس ها در شگفت مان می سازد، باز هم این دیگری نیست که می باید مقصود باشد. دیگری نیز یک راه است که به راهی دیگر می انجامد، او انتخابی است برای گشودن و بستن. امری فراتر از همه ی این ها به ما الهام می کند دیگری کسی است که شاید شماری راه ها از او آغاز می شود، ولی همان راه ها به او نمی انجامد.
داستایفسکی: جدال شک و ایمان
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : فلسفه
- بازدید: 524
نیچه میگوید: «آن کس که با هیولاها پنجه در میافکند، باید بههوش باشد که مبادا خود هیولا شود، و آنگاه که زمانی دراز چشم به مغاک میدوزی، مَغاک نیز چشم به روی روحت میگشاید.»
در زندان اومسک، داستایفسکی چهار سال با راندهشدگانی زیست که از قراردادها و رسوم اجتماعی عادی معاف بودند -موجوداتی که به هستی حیوانی بازگشته بودند. او به مغاکی چشم دوخته بود که در آن عنصر خام شهوت مجرد بشری میجوشید و مغاک داخل در روح او میشد. او شاید خود هنگامی که پا به زندان گذاشت انسانی غیرعادی بود. در آنجا او آموخت که خود را با جهانی غیرعادی وفق دهد، و هنگامی که سر برآورد نگاه کج و معوجش نمیتوانست به کانونی دیگر دوخته شود.
انسانهای عادی در رمانهای داستایفسکی همانقدر نادرند که در محوطۀ زندان. جهان او جهان جنایتکاران و قدیسان، هیولاهای رذیلت یا فضیلت بود. داستایفسکی سی و سه ساله بود که آهنگر زندان غل و زنجیر از پایش گشود تا بار دیگر قدم به جهان انسانهای آزاد بگذارد، اما این جهانی بود که بهواسطۀ دورهای که او از سر گذرانده بود برای همیشه چهره عوض کرده بود. سالهای رشد به پایان رسیده بود، اما هنوز سالهای طولانی تب و هیجان باید طی میشد تا سرانجام نبوغ وی بیان هنریاش را دربارۀ مسائل خیر و شر که روحش را در سایۀ تاریک زندان میخوردند پیدا کند.
به بخش دانلود کتاب بروید
کتاب یادداشت ها
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 346
دگردیسی هم چنان انتظارم را می کشد. هیچ پایانی وجود ندارد، مگر مرگ، و تا زندگی هست، باید تحول پیدا کرد. همیشه باید از خود بپرسم: در پنج سال چه تغییر مهمی کرده ام؟ این پرسشی اساسی است که معمولاً یا از خود نمی پرسیم، یا از پاسخ دادن اش طفره می رویم.
تغییرات هر چند تدریجی اند، ولی نوظهورند. گاه انسان به راستی نمی داند چه نوع دگرگونی در راه است، و گاه شاید می داند، ولی آن چه باید رُخ دهد، نمی دهد. وقتی چون آب زندگی کنی، نمی دانی از کدام خَم ها و کَژی ها عبور خواهی کرد، ولی آن چه نشیب ها و فرودها به همراه می آرند، از رنجی که بر تو وارد می کنند بسی باارزش تر است. همیشه نمی توان ارزش چیزی را با مِحنتی سنجید که در مواجهه با آن می بَریم. در حالِ رویارویی، کاش ها و آرزوهای مبتنی بر فراغت و راحتی فرا می رسند، و اگر در کوهستانی باشیم که درخششِ سوزان آفتاب عذاب مان می دهد می گوییم: ای کاش در سایه ساری بودم با مَشکی از آب گوارا. ولی این سوداها دیر نمی پاید، چیزی که کوهستان به ارمغان می آرَد، والاتر از خنکای سایه، و آب گوارا است. اما ما چه هنگام به چنین فهمی نائل می شویم؟ یا وقتی که بر قله می ایستیم، یا صبح هنگامی دیگر که بر می خیزیم، و حس می کنیم حامل انرژی عظیمی هستیم که مخرجی برای آزاد کردن اش نداریم.
انسان مکان نمای جهانِ خویش است، زیرا در هر جایی که می ایستد، گسترده می شود، در جایی که آشیان می کند، چراغی بر می افروزد، در هر جایی که آغاز به سخن گفتن می کند، شعر می سُراید. آدمی فقط رنجی نیست که می برد، بلکه ارمغانی است که با خود به جهان می آورد.
ژان بودریار
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : فلسفه
- بازدید: 317
باید بودریار را علاوه بر جامعهشناس و منتقد ادبی برجسته، یک فیلسوف قلمداد کرد؛ چراکه شاهواژهی افکار بودریار همانی است که از زمان یونان باستان نقطهی محوریِ مباحث فلسفی است، و آن «واقعیت» و چیستی واقعیت است. اما او برخلاف فیلسوفان که مباحث خود را بر مفاهیم انتزاعی بنا میکنند، به زندگی روزمره [و مسائل انضمامی] توجه کرده است و همین امر جذابیت ویژهای به مباحث او داده است.
مانند بسیاری از نظریهپردازان مطالعات فرهنگی و فلسفهی پسامدرن، پسزمینهی افکار بودریار نیز مارکسیستی است. البته این امر عجیبی نیست، چون افکار او زمانی شکل گرفت که مارکسیسم در اوج بود. او در سال 1968، یعنی همان سال شورش معروف دانشجویی فرانسه، از رسالهی دکتری خود با عنوان نظام ابژهها در دانشگاه سوربن دفاع کرد، که این رساله بعدا بهصورت کتاب مستقلی چاپ شد. او در سال 1970 اولین کتاب خود بهنام جامعهی مصرفی را منتشر کرد که زمینههای مارکسیستی فکر او حتی در نام کتاب نیز مشهود است. اما این کتاب تلاشی است در جهت تطبیق مارکسیسم و وضعیت پسامدرن؛ البته ما شاهد تلاشهایی از این دست برای ترمیم نظریات مارکسیستی در جهت توصیف شرایط پیچیدهی سرمایهداری در دوران جدید از طرف نئومارکسیستها نیز هستیم. اما او از سال 1973 به نوعی بازاندیشی در نظریات مارکسیستی مبادرت میکند که میتوان آن را آغاز دورهی «فرامارکسیستی» بودریار نامید، که نتیجهی آن کتاب آینهی تولید است. او در این کتاب با اشاره به پایان مدرنیته، به کاستیهای مارکسیسم در تبیین فرآیندهای اجتماعی موجود توجه کرده و با استفاده از نشانهشناسی سعی در بیان ویژگیهای عصر جدید میکند.
به بخش دانلود کتاب بروید
کتاب یادداشت ها
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 326
محوشدگی واقعی در طبیعت، حضور زنده در جهانی است که ما در روزمره گی گم اش می کنیم. کافی است صبح برخیزیم، و به کوه بزنیم، و تا پاسی از شب، وقت مان را به دیدارِ ستارگان اختصاص دهیم. سپس درمی یابیم این روز، روز شگرفی بوده است. آن چه این روز را شگفت می کند، تمایزِ آن با روزهای دیگر است. ما به دو وجه می توانیم روزی متفاوت داشته باشیم: روزی که در کارِ خلاقانه سپری می شود، و طبیعتی که یک روز را در آغوش می گیرد.
زندگی تا پاسی از روز بر چشم ام می لغزد، و رودکناران با پیچشی در صدای اش تن ام را مسحور می کند. اینجا هرتنگ است در دامنه ی کوه سیالان. پس از پانزده ساعت کوه پیمایی، و عبور از یخچال ها و گذرگاه های خطرناک، به دره ای می رسیم که دروازه ی ورود به بهشت است. از بالا و در میان بیشه زار که می نگریم، پای خسته مان در نگاه مان غبار از خود می زُداید، و کرانه ی رود با بیشه زارهایش آماده ی سقوطی شیرین می شود. هَرتنگ این چنین زیباست، در اوج خستگی، خموشی، و تشنگی...زیبایی این گونه زیباست در تنگنای دره ای که آسمان اش پیدا نیست.
خاموش در دره پیش می رویم، و بوی مقصد، یعنی رایحه ی کُلبه در مَشام مان می پیچد. کُلبه های روستایی بزمگاهِ چای، قند، نان و پنیر است. ولی آن چه امشب ساده بر زبان می آریم، شیرین در کام مان می نشیند. طعامِ ساده ی روستایی هم چون لذیذترین غذاست، آن هم وقتی که گرسنگی بیداد می کند.
خموشی در فضاست، از تنه ی هر درختی سکوت جوانه زده و تسلی می دهد. ولی این تَسلا نیست، بلکه زیبایی وحشی است که با نجابت سجود می کند، و سپس در آن جایی که هست گم می شود. ما این گونه در هوس های مان گم می شویم، و وسوسه های مان این گونه در درختان پیدا می شوند.
اندیشیدن و ملاحظات اخلاقی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : فلسفه
- بازدید: 546
کتاب حاضر مشتمل بر یک مقاله و متن یک سخنرانی است که طی آن دیدگاههای اخلاقی (هانا آرنت) بیان میشود .(برای خداحافظی با هانا) عنوان مقالهای است از (مری مکارتی) و (اندیشیدن و ملاحظات اخلاقی) متن سخنرانی (هانا آرنت) در سال 1971است که در این کتاب ترجمه آن فراهم میآید .بخشی از آرای (هانا آرنت) در این جا برای نمونه ذکر میشود :(اندیشه شناخت نیست, بلکه توانایی تمیز نیک و بد و زیبا از زشت است و این توانایی میتواند, دست کم برای من, در لحظههایی کمیاب وسیله پیشبینی فاجعهها باشد...موضوع اندیشه نمیتواند جز چیزهای دوست داشتنی ـ زیبایی, حکمت, عدالت و غیره ـ باشد .زشتی, نبود زیبایی, نبود دادگری, و نبود نیکی است .یعنی بدی و زشتی اصالت یا جوهری ندارند تا اندیشه بتواند به آنها بپردازد...واقعیت اسفبار این است که بخش بزرگ بدیها را کسانی مرتکب میشوند که هرگز تصمیم به بد بودن یا خوب بودن نمیگیرند .آنها که توانایی اندیشیدن ندارند) .
دانلود کنید:
کتاب یادداشت ها
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 346
زمانی را به یاد دارم وعده می گذاشتیم که ساعتی معین به سفید کوه برویم. ساعتِ موعود که سَر می رسید هیچ کس نبود، جُز من. ولی راهِ من سفید کوه بود، نه دیگری. دیگری همراهی است که می تواند تنبلی کند، خواب بماند، صرف نظر کند، یا راهی دیگر برگزیند. ده دقیقه ای منتظر می ماندم، و سپس راه ام را پی می گرفتم. این فقط یک کوه پیمایی ساده نیست، بلکه اکتشافی است در راه، در منِ در راه، و در راهِ در من.
تصویر به نظر حاوی پیچیدگی نیست: شخصی که تنهایی به کوه می زند. ولی روزنه های درونی گویای چیزی دیگرند: پیام ها، دریافت ها، بینش ها، و خودباوری به این که همیشه این راه است که اهمیت دارد. اگر دیگری هست که وجودش گرامی باد، ولی اگر نیست چیزهای دگری هستند که مُتبرک اند: چشمه، صخره ها، بوته زارها، ابرها و چشم اندازها. دیگران زیبایی ها را کامل تر می کنند، ولی خودِ کوه نیز واجِد آن نوع زیبایی است که باید کشف اش کرد. پیوندها گرامی اند، در هر جا، و لحظه ی ممکن؛ ولی یک صخره نیز گران قدر است، در لحظه ای که با دشواری از آن صعود می کنی.
وقتی دست به تن صخره می زنی، انگار به آب زده ای. سختی مبدل به نرمی بی نهایتی می شود، و غوطه وری در آب به نحوی سیری است در ذات یک صخره ی بلند که با صُلبی اش تو را دعوت به مبارزه ی بیشتر می کند. همگام با طبیعت که شویم، سکوت کنیم، و در ذاتِ خود بی افتیم، زمان را به مکاشفه گذرانده ایم. آن چه طبیعت می خواهد شناخته شدن است از دیدِ یک مسافر، و آن چه یک مسافر می خواهد دوست داشته شدن است از دیدِ یک درخت. ما هر چه بیشتر طبیعت را بشناسیم، دوست ترش خواهیم داشت، و هر چه بیشتر احساس کنیم که او ما را دوست دارد، می پنداریم برایش شناخته شده تریم. پیوندِ ما فراتر از هر رابطه ی ممکن موجب می شود حس کنیم برای ابد یکدیگر را پاس می داریم.
آثار و مقالاتی از داریوش شایگان
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : فلسفه
- بازدید: 690
اهالی اندیشه و ادب و پژوهشگران، داریوش شایگان را متفکری آزاد، فیلسوف و فرهنگپژوهی چندزبانه و نویسندهای بیپروا میدانند که دورههای مختلف فکری را در زندگی تجربه کرد. هم شعر سرود و هم عمیقاً به فلسفه، تصوف و ادیان شرقی پرداخت. واهمهای از دگرگونی و بازشناسی عقایدش نداشت. بسیاری معتقدند که شایگان بر اساس تجارب زیستی خود بیآنکه در قیدوبند چیزی باشد، میاندیشید و مینوشت و در تاملات و اندیشههایش در طول چند دهه از تقابل و تعارض میان تمدنهای کهن شرقی با فرهنگ مدرن غربی به آشتی میان آن دو رسید. آراء و اندیشههای او محل بحثهای دامنهدار است و موافقان و مخالفان بسیاری دربارهٔ او نوشتهاند.
در میان گفتمانهای روشنفکری ایران، داریوش شایگان را به استناد آرای او «فیلسوف فرهنگ» مینامند. شایگان همواره بحث «ایران فرهنگی» را در نظر داشته است: چه آنجا که در «هندوئیسم و تصوف» به قیاس ظرفیتها و امکانات ایران فرهنگی برای تأثیرگذاری بر فرهنگ و آیین هندو و عناصر بینافرهنگی میپردازد، (آنچه میتوان از آن به عنوان ایرانِ شرق یاد کرد) چه هنگامی که در «آسیا در برابر غرب» از هجوم دیگری و فرهنگی بیگانه و به ناچار نشانههای خطرآفرین برای ایران فرهنگی و هویت ایرانی سخن میگوید (آنچه میتوان از آن با تسامح ایرانِ اسلامی یاد کرد)، چه آنجا که در «نگاه شکسته» با طرح بحث اسکیزوفرنی فرهنگی به دوپارگی این فرهنگ و هویت اشاره میکند و بالاخره زمانی که در افسونزدگی جدید صحبت از تعدد هویتها و ادغام هویتها و فرهنگها در اثر روند جهانیشدن به میان میآورد (آنچه میتوان از آن با عنوان ایرانِ غرب یاد کرد).
دانلود کنید:
https://www.uplooder.net/files//Asar-va-Maghalat-Daryoosh-shayegan.pdf.html
تو یعنی آن سوی من
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 444
عشق فرایندِ پي بردن به قابليت ها و ارزش هاي درونيِ شخصِ ديگر، و سعي در پروراندن و باليدن آن ها است. به اين معنا عشق فرايندي ارتباطي و عميق است كه من به چيزي در درونِ ديگري واقف مي شوم، يا با شهودم ارزشي را در درون ديگري كشف مي كنم، كه خود او به آن واقف نيست:
به تو نگاه مي كنم و مي دانم
تو تنها نيازمند يكي نگاهي
تا به تو دل دهد
آسوده خاطرت كند
بگُشايدت
تا به در آيي[1]
از اين منظر عشق همواره معطوف به چيزي بيرون از من است. عشق يك فرايند تحولي است، به اين معنا كه مقصود مشخصي چون وصال را مد نظر ندارد، بلكه بيانگرِ تعالي روحي از خلال تعاملي انساني است:
به سوي مركز دايره راه ام مي بري و تو موج مي زني
چون پرتوي كه زنده زنده پوست مي كَنَد
اينجا من و تويي نيست
فردا، ديروز، اسمي نيست
حقيقتِ دو انسان يك روح و يك بدن است
کتاب روز شمار مرگ و نوزایی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 366
آفتاب غروب می کند وجهان بتدریج خاموش می شود. این آستانه ي ورود من به پهنای غم است. دلم سنگین تر می شود و وزنه ای در غرقاب آن به پایین تر سرازیر می شود. این حکمی شرافتمندانه و منصفانه نیست، زيرا از میان این همه آشفتگی وجودها تو انتخاب می شوی تا تجزیه و اضمحلال را تجربه کنی و از گستره ي نشاط فاصله بگیری. روی پشت بام می روم: نقطه ای برجسته که روح را به زادگاه اصلی اش نزدیک تر می کند.کبوتری با گردن کج شده آنجا است. بیماری امانش را بریده است: پايش روی زمین کشیده می شود و در نفس هایش به ضعف می گراید. این موجود گویای وضعیت فعلی من است. این موجود راهی به دیار تاریکی دارد و از خود نیمه جداست. در غیاب روحش فریاد می زند و صدای گوش خراش اش تا طبقه ي هفتم آسمان می رود اما در آنجا کیست که بتواند زمزمه ها را به گونه ای تعبیر کند که کبوتر پی ببرد هنوز عدالتی در روی زمین وجود دارد. او می افتد ودر برابردیدگانم به دخترکی تبدیل می شود. چیزی که خاطرم را خیش می زند تا عمل حقیقی ام سر بر آورد.
نیازمندم به گذشته باز گردم: این میراث نازودودنی گاه حیطه ي هوشیاریم را در بر می گیرد و از خود ردی از سوختگی بر جا می نهد. مراحل بحران، گذر از مرگ های بی شمار را نشان نمی دهد: همواره باید حس کرد و از عواطف خویش تصویری برای فرداها ساخت. حس کاردم می زند تا زیر پوست زندگیم را بکاوم و در یک دور پایان ناپذیر خود را بیابم. معرفت ما حاصل همین جراحت ها است. در گوشه ي اتاقی نشسته ام و همین زخمه زدن به استخوان ها و رگ ها بیشتر آشفته ام می کند. بیرون از اتاق هیچ خبری نیست. هر کسی در بیرون از این دخمه ي روشن اشتغال خاطر خود را دارد. تنها رستاخیز اصیلی که رخ می دهد در تنهایی و تحمل است.
کتاب یادداشت ها
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 337
در رابطه ی انسانی هر آغازی را پایانی است. هنگامی که به آلبوم عکس های مان می نگریم چهره هایی را می بینیم که در غبار زمان گم شده اند، کسانی که دیگر اکنون نیستند و نخواهند بود. چه بخواهیم و چه نخواهیم هر رابطه ای آغازی دارد و پایانی، و فقط برخی رابطه ها هستند که می توانند برای همیشه بدرخشند، و خود را ابدی سازند. انسان وجودی است که وقتی راهی را می آغازد، با کسانی همراه می شود، و هنگامی که راهی دیگر را انتخاب می کند از آن ها می گُسلد. مهم راه ها هستند، نه آدم ها...در همه جا، و هر راهی، انسان هایی یافت می شوند که یاریگر هم هستند، و در هر راهی امکانی برای ایجادِ خاطره هست. اگر به آدم ها بچسبید، به ناگزیر باید راهی را که ضروری تشخیص داده اید، به فراموشی سپرید، و اگر در راهِ خود قدم بر دارید، بی تردید از همراهانتان جدا می شوید. این قانون خدشه ناپذیری است که همه باید به آن احترام بگذاریم.
آن چه راه ها را درخشان تر می کند خلوص ماست. ما با تجربه ی خلوص است که راه را به اوج اش می رسانیم، و در کنار یکدیگر یک روز را ابدی می کنیم. بعدها فقط این روزها و خاطره ها هستند که اهمیت دارند، و بخشی از هویت مان را می سازند. انسان یک همراه است، و در این همراهی انتخاب گر هم هست. آزادی او ایجاب می کند اکنون باشد، ولی لحظه ی بعد خیر. ما در حضور و غیابی همیشگی زندگی می کنیم، و این راه ها هستند که به آزادی مان وسعت می بخشند، و ما را پس از سال ها حضور، به غیاب می برند.