کتاب شناخت و هیجان: درآمدی بر مدیریت عواطف
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 1195
مدت ها است که موضوعِ شناخت و هیجان توجهِ مرا به عنوان یک درمانگر جلب کرده است. در این زمینه همواره از خویش پُرسیده ام چه رابطه ای بینِ شناخت و هیجان وجود دارد؟ آیا شناخت و هیجان دو مقوله یِ کاملاً مستقل هستند؟ آیا این دو پدیده که هر عملی از جانبِ ما به یکی از آن ها ارجاع داده می شود، قابلِ قیاس از حیثِ اولویت و تقدُم می باشند؟ در این باره کدامیک از بُعدِ تکوینی و تاریخی بر دیگری ارجحیت دارد؟ آیا هیجان مقوله ای کاملاً ناخودآگاه است؟ آیا شناخت مقوله ای کاملاً خودآگاه است؟ در این باره شخصیت ما بیشتر تابعِ کدامیک از پدیده هایِ فوق می باشد؟
از دیر باز موضوعِ شناخت و هیجان به مُجادلاتِ بسیاری میانِ فلاسفه، حُکما، عُرفا و حتی عامه یِ مردم مُنجر شده است. زمانی که ما می گوییم: منطقی تر باش! منظورمان می تواند این باشد که تو بیش از حد احساساتی هستی و همین احساساتی بودن می تواند پیامدهایِ بدی به دنبال داشته باشد. زمانی که می گوییم: خیلی منطقی و خُشک هستی! منظورمان می تواند این باشد که تو بیش از حد به افکارت اهمیت می دهی و همین ذهن گرایی، زندگیت را عاری از زیبایی و نشاط کرده است. ما در برُخوردهایِ متداول و روزانه یِ خویش به نوعی آدم ها را به دو دسته تقسیم می کنیم: افتراقی که در بینِ فلاسفه، حُکما و عرفا نیز وجود دارد؛ تا آنجا که بسیاری از فلاسفه، هیجان و عاطفه را مُخلِ زندگیِ سالم پنداشته اند و تأکیدکرده اند که انسانِ مُتعادل موجودی است که همواره احساساتش را تحتِ انقیاد در می آورد؛ و بسیاری از عُرفا نیز تأکید کرده اند تعالی و کمالِ آدمی تنها به واسطه یِ عشق امکان پذیر است، و این عشق نیز پدیده ای احساسی و عاطفی است؛ یا به عبارتی پایِ استدلال و منطق در این راه چوبین بوَد.
کتاب در ستایش عشق
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 456
امروز می خواهم با تعلیقی که در وصفِ کلمات احساس می کنم بنویسم... امروز من برای زودونِ زنگاری که ننوشتن بر تاروپودم افکنده است قیام می کنم. این تعلیق، جان فرساست. فاصله ای از حضور یک احساس تا تن یافتگی همان احساس در قالب یک واژه. فاصله ای از مشرقِ پیدایش تا مغربِ هُبوط، دوری یک نقطه ی جان از نقطه ی دیگر، قیامِ ساده ی احساسی بَدوی تا آفرینش پیچیده ی یک کلمه ی مَدنی، از اینجا تا آنجا.
با این حال امروز روز دیگری است: روزِ تولد یک قهرمان، یا روزِ مرگِ ضدِ قهرمان. این قهرمانی در زمان است، در مکان، درحالت است و در روحیه. مثلِ شَلاله ای از یک رود عظیم به پایین می ریزد، می غُرد، پاشه های آب را به هر سوی پرتاب می کند، رنگی سپید می آفریند: جوششِ سپید، موسیقی سپید، ریزش سپید. و بعد در تاریکی صخره ها چون نوری درخشنده جریان می یابد و از ستاره های راه می گذرد، گاه با کوشش و سرسختی و گاه با نرمی و ملایمت و سپس نیَت وار، همه ی نیَت ها را تَرک می کند، تا با وارستگی بسیار و با منشی نَبوی، خود را به مُخاطرات بِسپارد.این قهرمان است که می آید و این فریادِ قهرمان است که از نایِ عشق بُلند می شود.
من به پایان خواهم رسید
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : شعر
- بازدید: 460
من به پایان خواهم رسید
هنگام که سیبِ کالِ تو
از سَرشاخه های جوانِ بهار
بیفتد
و مرگی غلتان
تو را بپوشاند.
من به پایان خواهم رسید
هنگام که عشقِ جوانِ تو
در باغ سارِ بهار
به خزان رود
و تکرار و تکرار و تکرار
ما را دربربگیرد.
من به پایان خواهم رسید
هنگام که بوسه ی شب و روز
دیگر نباشد
و تو مشتاقِ هیچ معاشقه ی کوچکی نیز نباشی.
من به پایان خواهم رسید...
کتاب جامعه بن داوود و معنای زندگی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : فلسفه
- بازدید: 1168
کمتر کسی است که از خودش نپرسیده باشد: معنای زندگی چیست؟ ولی کمتر کسی است که به دنبال معنای زندگی باشد و در این باره به جستجو بپردازد. جامعه بن داوود چنین کسی است. از این رو برای همه ی ما این پرسش ها پیش می آید:
معنای زندگی چیست؟
اگر زندگی هست، پس مرگ چیست؟
چرا من باید بمیرم؟
آیا وجود مرگ دال بر بی معنایی زندگی نیست؟
آیا زندگی یک تکرارِ بی معنا نیست که آدم ها متولد می شوند، و سپس می میرند؟
اگر زندگی با مرگ پایان می پذیرد، پس آیا بهترین راه زندگی لذت بردن و کامجویی بی پروایانه از زندگی نیست؟
اصلاً چرا باید زیست؟
موقعیت من به منزله ی یک انسان در این جهان وسیع چیست؟
خداوند در کجای این جهان یافتنی است؟
آیا زندگی معنایی دارد؟
در حال و هوای عشق
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 425
می خواهم در وقفه ای کوتاه که در خیابان، در تاروپودِ نگاه و تبسمی ناچیز رخ می دهد آبشاری از گفته ها را به رویت بریزم. می خواهم تُندبادِ اشتیاق باشم، پرتابی از هر چیزِ هوس انگیز به شعاعِ چیزی هوس انگیزتر، به یک گُدازه ی نورافشان و داغ که از سیالیتِ مذاب یک فریاد و یک صاعقه از دل کوه فوران می زند؛ می خواهم پرتابی از زیبایی ها باشم، نغمه ای که پرواز می کند و بر فضای بی رنگ یک دنیا تا دورستِ طیف ها می رود. می خواهم سخن بگویم، درباره ی چیزی ناگویا.
احساس می کنم تو دری نیم گُشوده ای که باید تحتِ شرایطی که احساس ام ایجاب می کند با کمترین ایجاز از میان ات رد شوم: به کجا؟ نمی دانم! این احساسی است که به گونه ای مرموز ایجاد می شود. ابتدا چون خارش نقطه ای از پوست که به آن اهمیتی نمی دهیم، و بعد التهابی موزون که گستره ی پوست را در بر می گیرد و به عمق می رود، تا جایی که احساس می کنیم قلب مان مشوش است و تند می زند و خواب مان نمی برد.
همه چیز برایم دریاست
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : شعر
- بازدید: 403
دریاست و رنجِ دیر رسیدن به اُفقِ دور
دریاست مکانِ شورمندی و خلوتگاهِ پرنده ای تنها
دریاست دیارِ آپولونِ کماندار
و آبگینه ای که مجروحان
خود را در آن می شویند.
دریاست بدنِ من
در باغِ آندُلس
و زمانِ بی نهایتِ تماس
و میوه ای سرشار از روغنی سبز.
دریاست فرقِ سرِ زئوس و امواجِ خواب هایش.
دریاییم
با دو گنبدِ سفید که مُنجیِ شوری نهفته است
دریاییم
با یاقوتی سبز و هزارپایی که شعر می سُراید
دیوانگی آسمانی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : شعر
- بازدید: 401
ستارگان را مي شمريم
تا سحرگاه
و
اندام مان آكنده مي شود
از ياخته هاي شاد.
براي زيستن
راهي جز ديوانگيِ آسماني نيست.
کتاب تصمیم گیری
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 527
یکی از مهم ترین مشکلات اشخاص در دنیای امروز تصمیم گیری است. اشخاص امروزه با طیف وسیعی از انتخاب ها و پیچیدگی ها رویارو هستند، و خیلی از اوقات در این که چگونه تصمیم بگیرند، و بر مبنای چه اصولی برگزینند تردیدهای شدید دارند، به گونه ای که این تردیدها در حد و اندازه ی تردید باقی نمی مانند، و مبدل به بحران شک و تردید می شوند. در این باره است که اشخاص احساس اضطراب نیز می کنند و تصور می کنند قادر به غلبه بر کشمکش های خود نیستند.
اصولاً تصمیم گیری یک اقدام نیست، بلکه یک مهارت است. بسیاری هستند که می پندارند تصمیم گیری امری مربوط به ذات شخصیت است، در حالی که تصمیم گیری یک مهارت است که باید آن را آموخت و فراگرفت. هنگامی که به تصمیم گیری به منزله ی امری اکتسابی و آموختنی نگریسته نشود، اشخاص حس می کنند که هیچ گاه قادر نیستند به صراحت تصمیم بگیرند و اقتدار داشته باشند. در واقع باید اذعان کرد تصمیم گیری مهارتی است که فراگیری اش موجب افزایش اقتدار شخصی می شود. از این رو در رویکرد مهارت آموزی موضوع مهم این است که اگر اشخاص امروزه فاقد اقتدار هستند، یا از عهده ی مشکلات زندگی شان بر نمی آیند، بدین خاطر است که درست آموزش ندیده اند، و اگر بستر آموزشی لازم فراهم باشد، و استراتژی های مناسبی در این باره تدوین شود، خیلی از افرادی که احتمال دارد در غیاب امکانات آموزشی بعدها به ناتوانی شان اقرار کنند، دیگر احساس عجز و درماندگی نخواهند کرد.
کتاب کاربرد مثنوی در تعالی شخصیت
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : دین و عرفان
- بازدید: 404
سروده هاي مولوي مجموعه اي از حكمت و دانش ژرف پيرامون زندگي انسان و تشريح اصول و مراحلي در تعالي شخصيت اوست. در واقع هر روان شناس يا پژوهشگري در زمينه ي علوم اجتماعي يا فلسفه وقتي به اين سروده ها مي نگرد، با روايت ها و ابياتي مواجه مي شود كه ضمن داشتن صورتي زيبايي شناسي، داراي ماهيتي عميق و پرسش برانگيز در باره ي وجود انسان هستند. در اين واكاوي ها آن چه مشخص مي شود اين كه وجود انسان داراي پويايي و تحركي است كه ماهيت آن از فرش به عرش رفتن است. در حقيقت گوهر انديشه ي مولانا اين است كه آدمي وجودي به خود واگذار شده نيست؛ بلكه بار امانتي بر دوش اوست، و اين بار همانا تحقق تعالي شخصيت اش در راستاي معبود الهي است.
غنای شعر
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 875
رئوف آهوقلندری
هنگامی که از شعر سخن می گوییم منظورمان چیست؟ برای شعر تعاریف زیادی ارائه شده است، ولی نزد برخی شاعران مطرح شعر هیچ تعریف مشخصی ندارد، هم چنان که نزار قبانی می گوید:
شعر چیست؟ نمی دانم، نمی دانم، نمی دانم.
این نمی دانم دلالت بر این ندارد که نزار قبانی به راستی نمی داند شعر چیست، بلکه این حکایتی است از هیبت و عظمت شعر، که نمی توان غموض اش را در تعریفی گنجاند.
به عبارتی سخن نزار دال بر تقدس بخشیدن به شعر هم چون سخنی رازآمیز است، که وقتی ما از چیستی خداوند می خواهیم سخن برانیم در می مانیم.
بنابراین قبانی فقط می تواند به چند جمله بسنده کند:
شعر از درون من را می شکافد.
شاعر در درون آب حضور دارد.
کتاب سلطه پذیری و آگاهی ناشاد
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 479
این کتابی است در وصف رابطه ی عاطفی مبتنی بر سلطه پذیری و آگاهی ناشاد. شاید در ابتدا برای تان عجیب به نظر برسد که چه ارتباطی بین این دو وجود دارد، و این که اصولاً آگاهی از چه رو می تواند ناشاد باشد. من در این کتاب کوشیده ام نسبت این دو را روشن سازم، و ماهیتِ آگاهیِ ناشاد را تبیین کنم. با این حال باید گفت مبحثِ آگاهی ناشاد ژرف است و جای پرداختِ بسیاری دارد.
در این باره آن چه مهم است این که بدانیم ما به منزله ی وجود انسانی در معرضِ دریافت هایی هستیم که برای مان رنج آور است. این دریافت ها که به گونه ی مستقیم و غیر مستقیم قابل اکتساب هستند، هر چند ناخوشایند تلقی می شوند، ولی می توانند منشأ و سرچشمه ی توسعه ی شخصیت تلقی شوند. ناشادی ضمن این که رنج آور است، ولی به منزله ی بدی نیست، ناشادی پیامی است برای ما که فکری به حال خودمان کنیم، از مشکلات نگریزیم، تن به مبارزه دهیم، و به تعالی خود یاری رسانیم.
این در حالی است که برخی افراد به عوضِ رویارویی با آگاهی ناشادِ خویش، می کوشند آن را سرکوب کرده، یا از دست اش بگریزند. بنابراین به هر وسیله ای متوسل می شوند تا با ناشادیِ وجود خویش مواجه نشوند، و خود را سرگرم سازند. در این باره با طیفی از اشخاصی نیز روبرو هستیم که می خندند، و حتی شاید دیگران را نیز بخندانند، ولی درونی غمگین و ناشاد دارند، و حتی دیگران را در مورد حالِ خویش گمراه می کنند. یعنی باعث می شوند همواره شخصی خوشحال به نظر برسند، شخصی شاد که می خندد و غمی در این عالم ندارد. در این حال است که همین دفاعِ روانی باعث می شود فرد نتواند خودش را برای دیگران قابل درک و فهم کند، و البته متعاقباً از این امر شاکی باشد که چرا دیگران او را نمی فهمند و درک نمی کنند.
در این کتاب که به گونه ای دنباله ی کتب والد سرکوبگر و رابطه ی عاطفی و مسأله ی سلطه پذیری است کوشیده شده است که عوارضِ سرکوبگری عاطفی در نسبت با آگاهی ناشاد توضیح و تشریح شود. بنابراین به خوانندگان عزیز توصیه می شود که برای درک و فهم بهتر مطالب آن، دو کتابِ فوق را مطالعه کنند.
کتاب در ستایش پذیرش مرگ
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 480
گوشم رد نور را گم می کند: گوشم وامدار همه ي صداهای عذاب آوری شده است که از آن سو می آید. اکنون چیزی نمی شنوم اما تصویری سمج به قلبم آویخته است: تصویری که به راستی تصویر نیست بلکه از رد صداها تکوین یافته است و مرا در گلو گاهم محبوس ساخته است. به پله های چوبی می رسم: صدای خس خس گریه ای از پله بلند می شود. این چیزی شبیه به صدای دهلیز و دالان است: همان انعکاس حرکت دیوارهای سیاه که با موذی گری به هم نزدیک می شوند تا طعمه ي انسانی خود را له کنند. من به دار نزدیک می شوم و صدايم در اتاق کوچکم بیمار می شود. صدایم تاب می خورد و با لرزشی جانکاه به زمین می خورد. من صدایم را به سوی دار می فرستم و ناگاه کاملاً لال می شوم: خبر حیرت انگیز نیست، هراس انگیز است زیرا من در حال مرگم!
باید مغزم را از کار بیندازم! باید علیه همه ي تحلیل های شک برانگیز قیام کنم! این تکلیفی طاقت فرسا است اما برای رهایی ام بدیهی است. حاشیه ها محصول تسلیم و پذیرش نیستند بلکه حاصل اعتراضی بی ثمرند که همواره به دوران می افتد و هیچ چیز را مقرر نمی دارد. انگار در دایره ي زمانی افسانه ای گرفتار شده ای که در آن واقعیت، موجودی در تبعید است: اصلاً واقعیتی وجود ندارد. مغز من محل سجود نیست: مغز من امر به سجود نمی کند، تنها تمنا دارد که با شدت تمام، من خویش را به سرگردانی های دانشم بسپارم.
مسئولیت پذیری
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 410
مسئوليت پذيري يكي از عمده ترين مباحث در معنادرماني است. به اين سوالات دقت كنيد: من در زندگي چگونه بايد باشم؟ ودرچگونه بودنم چه وظايف و مسئوليت هائي بر عهده دارم؟
اين سوالات ما را متوجه مي كنند كه انساني هستيم كه در جهان با خويش و ديگران زندگي مي كنيم و لذا نسبت به خود وديگران و جهان پيرامون مان وظايفي داريم، به همين دليل در معنا درماني مسئوليت هاي انسان به سه دسته تقسيم مي شود.
1- مسئوليت نسبت به خويشتن
2- مسئوليت نسبت به ديگران
3- مسئوليت نسبت به جهان
مهم ترين شق مسئوليت پذيري، پذيرش مسئوليت نسبت به خويشتن است. زيرا توجه به مسئوليت ، در بر دارنده ي پاسخ به اين قبيل سوالات است. چرا زندگي مي كنم؟ معناي زندگي من چيست؟ چه اهداف و برنامه هائي دارم ؟ براي نيل به اهدافم از چه روشهائي استفاده مي كنم؟
اصولاً مسئوليت پذيري نوعي تعمق آگاهانه است به همين دليل مي گوئيم ، هر انساني مسئوليت پذير نيست و به ضرورت آن در قبال خويش، ديگران و جهان هستي واقف نمي شود. مسئوليت پذيري اطلاق به معرفتي دارد كه من نسبت به وجود خودم وموقعيت ام در جهان، نوع تفكرم در ارتباط با خويشتن و ديگر پديده ها، غايت ها و اهداف شخصي ام برمي گزينم.
کتاب یادداشت های سرگشتگی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 403
و تو بر تارَکِ کودکيم غُنوده اي.گاه می نالم که حجمِ عظیمِ دردهایم را نمی فهمی و گاه می بالم که صوتِ زیرینِ دلم را می شنوی. من به خصیصه هایِ مُتضادم معنایی داده ام که هویتم را روشن تر کرده است، با این همه در کنارِ تو، و فریادی که بر می آوری، در تردید می مانم و تعلیق ام شدت می یابد.
و تو مرا به میزانم مربوط می کنی، به جهانی که سعی كرده ام نبينم اش، به خواسته هایِ زمین... و من از رَبطم در می گُذرم تا قلمروِ قلبِ خویش را وسعت دهم و جهان هایی را ببینم که حضورِ خاك بيمارشان كرده است... تو مرا به مُبارزه می خوانی و من پيكار را اجابت مي كنم.
مي خواهم همه چیز را به جاده مربوط کنم، به این رگِ باریک در اندامِ زمین و عرق مي ريزم. هیکلم زیرِ تازیانه يِ شوق در هم مُچاله مي شود... تنها چیزی که رؤیت می شود خورشیدِ شهادت است که در دور دستِ راه هایِ باریک می خَرامد و كورسويي از قلبم را به آتش می کشد. در حینِ رفتن، زنبورها برایم شعر می سرايند و درختانِ بید ترانه ها را در شاخه هایِ باریک شان تکرار می کنند. من پرتاب شده در کور سویِ اُمید مي تازم: اُمیدی لرزان چون شُعله يِ چراغِ گِرد سوزِ کوچکی در معرضِ باد... دهانم مخلوطی از آب هایِ اقیانوس هایِ جهان را دارد. دهانم بازمي شود... بازِ باز... در زیرِ آب ها... و من کاشفِ موجودِ وحشیِ درونم مي شوم.
کتاب ایوب و معنای رنج
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : فلسفه
- بازدید: 843
ایوب کتاب رنج است، یا پاسخی به رنج، یا معنایی که در رنج نهفته است، یا کوشش وافرِ آدمی برای تببینِ پدیدآیی رنج، یا درکِ ایمان از طریقِ رنج، یا آزمونِ اخلاقی انسان به واسطه ی رنج؟ شاید ایوب کتابی است برای همه ی این پرسش ها. سرنوشت ایوب نه آن چنان که در اینجا آمده است، تقدیر بشر است. انسانِ تنگاتنگِ رنج و محدودیت از یک سو، و پیش بینی ناپذیری زندگی از سوی دیگر. به راستی کتاب ایوب سِرشت تراژیک زندگی آدمی را می نُماید به گونه ای که انسان آینده نیز با آن همسو است و تا انسان، انسان است از آن گُریزی ندارد.
ایوب آن چنان که عهد عتيق[1] عنوان می کند مردی است از سرزمین عَوص. گویند عَوص منطقه ای در شرق فلسطین بوده است. با این حال مکان جغرافیاییِ جایی که ایوب در آن می زیسته است چندان اهمیتی ندارد؛ آن چه مهم است نحوه ی رویارویی ایوب با سرنوشتِ خویش است که در همه ی اعصار سرنوشتی است برای بشر. انسان چه در شمال بزیید و چه در جنوب نمی تواند از رنج بگریزد، و این رنج در همه ی احوال همدم و همنشین آدمی است. او بر مبنای همین رنج ممکن است برای همیشه از خداوند بگریزد، یا ممکن است به خداوند بازگردد؛ با این حال انسان هیچ قادر نیست از رنج بگریزد و رنج هماره با اوست.