امروز : 15 ارديبهشت 1403

می خندم و حس می کنم در طول حضور تبسم زنده ام... حس می کنم بر مهتاب خانه ی قدیمی مان درازکشیده ام و ماه دیگر یک قمر نیست، بلکه نوازشگر است...و آسمان تهی نیست، بلکه سرشار از ابیات نباتی است. اینک حس نمی کنم کلاف زندگی ام پیچیده شده است...حس می کنم حتی در شکست هایم بسی ساده ام و به همین سادگی است که رو بر  می گردانم و از جهنم تابستان بهاری نورانی می سازم.

می خندم و دل ام آسمانی است...دل ام خورشید است و سلامت گرما را ساطع می کند.  دل ام می خواهد آن چنان که خودش را احساس می کند بگرید، چون جویی نرم، چون برکه ای که به آهستگی در بیشه ای فرو می رود و به همه ی علف های کرانه اش درود می فرستد. دل ام برگرفتنی نیست، و آن قدر نرم است که از هر سدی چون آب عبور می کند...دل ام آبی است و در میانه ی هر لحظه به مکاشفه می ایستد تا بهارش طولانی تر شود (از کتاب یادداشت های امید، جلد اول).

این من ام

در انبوهِ اختران،

و قانونِ جهان

حُکم می راند

بر مدارِ گردش ام.

این من ام

با بارشی از ایده ها،

و طریقتی مَشحون از کلمات،

 ایده برایم رسالتی می شود،

و کلمه آوَنگی برای حضور،

که دم به دم رسالت ام را بجوش ام،

و در شهادتی راستین

خود را بجویم،

 در ازدحامی که فراموشی را حقیقت است.

*

این من ام

با پیوندی ظریف،

که عشق برادرانه را

تقریر می کند،

و من بی آن که بدانم

تسلیم محض اش می شوم،

اشک می ریزم

و دستان ام را حلقه می کنم دور تو،

و دهان ام مَلکاتِ باغ ات را مزه می کند،

و پوست ام اندک اندک تَرَک بر می دارد،

از تذکرِ بی شایبه ی حسی که به من داری.

 

فایل صوتی شعر من، تو، جهان با صدای رئوف آهوقلندری

دیدگاه‌ها  

0 #1 حسین 1401-06-10 17:38
چه زیبا واژه و صدا به دل می نشیند
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید