امروز : 29 ارديبهشت 1403

وزن ها فقط نشخوارها نیستند، بلکه داشتن های من نیز هستند. البته ما همیشه در اقرارِ نداشتن ایم، در حالی که مدام در پندارِ داشتن ایم. هنگامی که از نداشتن ها سخن می گوییم، داریم به داشتن های مان توجه منفی نشان می دهیم. در هر حال این معادله ای است که پراکندگی مان را بیشتر می کند. انسان منهای داشتن و نداشتن کیست؟

هنگامی که تکلم مان به نداشتن باز می شود داریم چه می گوییم؟ شاید داریم به یک نکته اذعان می کنیم که زندگی ما سیری است از نداشتن به داشتن، و از داشتن به نداشتن.

ما کمتر به خلاقیت توجه می کنیم، به زیبایی، به صرافت در عشق. ما کمتر به این امر متوجه ایم که اهتمام، جُز مُحرک زندگی است، یا آفرینش، یک مقام است که راه پویش را هموارتر می کند. معلوم نیست تا کی می خواهیم ابراز بدبختی یا خوشبختی کاذب کنیم.

با وزنِ سبکِ زندگی برای خویش شگفتی آفرین می شوی، زیرا خود را در برابر همه ی قضاوت هایی که می خواهند سنگین ات کنند مصون می داری، و بعد حسرتی در دل دیگرانی می نشانی که در سنگین ترین روزهای خویش، به عجز و ناتوانی رسیده اند: از چه چیز عاجزند؟ از سبک ترین شادی ها.

یک شادی سبک چیست؟ این که دوچرخه ات را بَرداری و دوری بزنی، یا احساس کنی در آنی می توانی کوله ات را ببندی و عازم سفر شوی، یا این که در سفر کردن هماره دل نگرانِ این نباشی کی غذا می خوری، و می خوابی. یک شادی سبک به معنای یک شنای لطیف در یک آب سنگین است. این آب برای خیلی ها غیر قابل عبور است، اما پروانه ی عبور تو از پیش صادر شده است، چگونه؟ با دل گشایی به روی زندگی.

همواره نیاز نیست به مقدماتی متوسل شویم که سفر را برای مان ناممکن می کند. سفر، سفر است، و چون خودش باید زندگی اش کرد.

دغدغه ها پیرامون سفر چیست؟ کجا می خوابیم، یا متوقف می شویم، یا می خوریم، یا می نشینیم، یا به دستشویی می رویم. می دانید برای برخی دستشویی رفتن بزرگ ترین مانعِ سفر رفتن است. آداب دستشویی، همان آداب مهم بهداشتی است که اگر رعایت شان نکنی، کُل حیات از هم می پاشد. برای این اشخاص جای شگفت است که قضای حاجت در هر محدوده ی جغرافیایی، خصوصاً در هوای آزاد امکان پذیر است.

ـ وقتی شما سفر می روید کجا دستشویی می روید؟
ـ مگر مهم است؟
ـ خیلی.
ـ یعنی چیز دیگری مهم نیست؟
ـ به نظرم دستشویی از همه مهم تر است.

بی تردید ما به منزله ی انسان های متمدن نیازمندیم در جای خاصی قضای حاجت کنیم. ولی تمدن و فرهنگ ایجاب کرده است که به خاطر همین دغدغه از چیزهای بزرگ تری صرف نظر نکنیم. تمدن و فرهنگ بیش از آن که بر دستشویی بنا شود، بر خلاقیت، خرد، شجاعت، تلاش و مبارزه بنا می گردد. بی تردید برای سربازی در میدانِ جنگ اگر دستشویی کردن تا این اندازه مهم باشد، جنگیدن کاملاً بی معناست، یا برای عکاسی که به مناطق دور افتاده سفر می کند تا زیبایی ها را به تصویر کشد، اگر مکانِ قضای حاجت این قدر اهمیت داشته باشد، او دیگر در سودای پرداختِ زیبایی ها نیست. فرهنگ وامدارِ گذر از چنین آدابی است، اگر پای ضرورت ها و تداوم ها در کار باشد.

این فلسفه ای است که فرع را همواره جایگزین اصل می کند، و توجیه گرش هم می باشد. به راستی دستشویی مهم است، چرا که برای ما ضرورتی هر روزه است، ولی از سوی دگر ناباورانه است که آن را اساس زندگی تلقی کنیم، و به هر چیزی تعمیم اش دهیم.

هستی مبتنی بر جُز، به منزله ی اشتغالِ مُداوم با نیستی است. پرداختن به جُزییات به گونه ای که واقعاً آن ها کُلی اند، مرگبار است. نیازِ اساسی من به کمال را دستشویی برآورده نمی کند، بلکه دستشویی همان چیزی است که اگر انسانی می خواهد به کمال برسد برایش مهم است، ولی نه تا حدی که کمال جسمانی یا روانی خود را منوط به آن کند. شاید مُضحک به نظر می رسد که چرا در یک متن، من به چنین چیزی می پردازم، اما به نظر می رسد مُضحک بودن چیزی را باید در زندگی یافت، یعنی دغدغه ی روزانه داشتن، و نشخوارِ این که جهان یک دستشویی است، به طریقی که در همه جا هست، و انگار در هیچ جا نیست.

15 مرداد 98

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید