امروز : 29 ارديبهشت 1403

مهارت آموزی نگره ای نو در روان شناسی است و مبتنی بر این فرضیه ی بنیادی است که بسیاری از مشکلات زندگی انسان ها ناشی از فقدان مهارت هاست و این در حالی است که بخش اعظم آموزش صرف موضوعات انتزاعی و غیر کاربردی می شود. از این رو مهارت آموزی در بر گیرندۀ پرورش یا تربیت نیز هست. از خلال چنین تربیتی انسان می تواند کامل تر شود و در شناخت شیوه های اصیل در زندگی متبحر شود. به این معنا که با فراگیری مهارت های اساسی زندگی، فرد برای به تحقق رساندن قابلیت های خویش و حصول رضایت در زندگی نیز تجهیز می شود.

زمانی که در زندگی و رابطه مان دچار بحران می شویم به دنبال مقصر می گردیم، حال آن که مسئله اساسی مسئولیت پذیری است. ما بایستی از همین نقطه" مسئولیت" بازسازی زندگیمان را شروع کنیم و مثل یک انسان مسلط و متبحربا مشکلات وبحران های زندگی برخورد کنیم. ما چون از اصول اساسی روابط انسانی آگاه نیستیم در فرایند زیستن ( عشق ورزی، ارتباط با دوستان، خانواده، فرزند...) دچار بحران واختلال می شویم. به علت فقدان مهارت اولین واکنش در برخورد با مشکلات فرار و گریز از گرفتاری است. کسانی که در زندگی خود فاقد مهارت هستند نمی توانند در روابط انسانی نیز مهارت پیدا کنند. اگر بخواهیم در زندگی با همسر یا دوستانمان رابطه ای عادلانه وبرابر برقرار کنیم بدون یادگیری عدالت رفتاری امکان پذیر نیست.

مهارت های زندگی راهی برای به دست آوردن و ایجاد تعادل در شخصیت است و تا ما به عنوان یک فرد به تعادل نرسیم قادر به متعادل کردن زندگی خود نیستیم، در نتیجه روابط انسانی مان هم متعادل نخواهد شد.

زندگی کردن نیازمند تدبیر است و این تدبیر در گرو ترکیب احساس و عقلانیت است. زندگی فقط احساس نیست به خصوص زمانی که من با کس دیگری ارتباط برقرار می کنم. احساس صرف نمی تواند پایه گذار تعادل در زندگی باشد، چون زود گذر وافراطی است. شور زندگی مرهون احساس است در صورتی که تعادل در زندگی در پرتو معرفت و عقلانیت به دست می آید.

چون انسان موجودی تک بعدی نیست مهارت های زندگی در حقیقت راهی  برای چند بعدی بودن و ایجاد عقلانیت در زندگی است. اغلب ما انسان هایی هستیم تک بعدی، پیشرفت گرا وغیرعمل گرا که قادر نیستیم ذهنیت خود را به واقعیت تبدیل کنیم و به دلیل فقدان مهارت های زندگی احساس می کنیم نمی توانیم تصمیم بگیریم، احساس مؤثر و مستقل بودن نمی کنیم چون نمی توانیم به عنوان یک انسان قابلیت های خود را کشف  و به واقعیت تبدیل کنیم، در نتیجه احساس می کنیم که انسانی هستیم که نیمه خود را گم کرده ایم در حالی که انسانی که چند بعدی و دارای مهارت زندگی است دارای توانایی مدیریت است و می تواند بر قسمت های مختلف شخصیتش کنترل داشته باشد.از این رو یادگیری مهارت های زندگی برای مدیریت زندگی اجتناب ناپذیر است.

رئوف آهوقلندری

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید