امروز : 29 ارديبهشت 1403

وجودم همان طور که احساس می کنم، می فهم ام، بی هیچ مصلحتی، خود را نمایان می کند. قهقهه سر می دهم، می بوسم، خشمگین می شوم، مانند ارکستری که به سوی پیش بینی ناپذیر پیش می تازد، و هماهنگی خود را در پسِ لحظه ها می سازد.

زنده شده ام، دوباره و با قدرت تمام زنده شده ام.

بخش های فراموش شده، دوباره احیا شده اند. همه ی ویرانه ها در بضاعت شادی بی پایان ام جذب شده اند. حالا ویرانه مصیبت نیست.

 

پی بردن به مسأله ی ابداعِ زبانِ چندگانه در ارتباط با جهان. یعنی برای ارتباط برقرار کردن با پدیده ها یا اشخاص متفاوت، زبانی ابداع می کنیم که دارای صورت های بی شماری است. این چندگانگی در خدمتِ انتقالِ مفهومی یکسان می تواند باشد.

جنین به تولدِ تولدها می اندیشد.

 

رستگاری فردی است. هر فرد بایستی خود را نجات دهد. این بینش ناشی از عافیت طلبی و مُدارا با مراجعِ قدرت نیست. من ایده ی رهایی فردی را درونی کرده ام، بدون آن که در این راه مصلحت اندیشی کرده باشم.

باریکه های زندگی ام همواره فریاد می زند: عبور، مخاطره می طلبد، منشا حرکت نامعلوم است، هیچ کس به من نگفت برو، اما رفتم.

 

او می گوید: نمی پذیرم، برایم غیرقابل پذیرش است.

من: زیرا من نیز در جهانی تعریف ناشده ام و به واسطه ی همین تعریف ناشده بایستی خود را تعریف کنم

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید