اینستاگرام رئوف آهوقلندری
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : مجموعه ها
- بازدید: 501
عکاسی از طبیعت و تصویرِ چشم اندازها و اُفق های دور و نزدیک، تجربه ی زیبایی شناسی بی نظیری است. صفحه اینستاگرام من تلاشی است برای تصویر کردن طبیعت از یک سو، و ایجاد تجربه ای مشترک با دیگران در تماس با زیبایی هایی که در شرایط معمول از رؤیت آن ها غافل ایم.
خوشبختی فقط در این نیست چیزهایی را که نداری به دست آری، بلکه در این نیز هست از چیزهایی که داری لذت بَری، و بکوشی از میراثِ کمترین ها، بهره ی بیشترین ها را صید کنی، و از آن چه که هستی، رضایتی کسب کنی که مَرهونِ نبوغی جسمانی، و ابتکاری روحی است. ما کوه ها را داریم، چشمه ها، صخره های تابناک، دریاچه ها و آسمان های درخشان را. ما در این خاک از هر جایی آغاز کنیم به شکوفه هایی می رسیم که از بلوط بُنان رَسته اند، و کافی دست مان را دراز کنیم، تا محصولِ قرن ها سُرورِ طبیعت را بچشیم و سَرخوش شویم از این بشارتِ طبیعی که ارزانی مان شده است. ما خاکی داریم که به راستی بدنِ ماست، و رودهایی که شَریان های مایند، و پُرآب از گستره ی پیشانی مان می گذرند، و ذهن مان را آبیاری می کنند.
فلسفه عکاسی؛ نسبت سوژه و اُبژه؛ بخش دوم
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : فلسفه
- بازدید: 1029
از نسبتِ سوژه و اُبژه آن چه حاصل می آید تجربه ای کیفی تر از جهان است. نسبتِ سوژه و اُبژه از یک سو نسبتی شخصی است و نه عالم گیر، یعنی نسبتی بین "من" و شی یا موضوع است، و این نسبت تولید کننده ی چیزی است که هم زمان را شخصی می کند، و هم اُبژه را. یعنی عکس در مرتبه ی نخست عکسِ "من" است که این "من" در یک اُبژه بازتاب پیدا می کند. این "منِ" انعکاسی گاه "من" ای است که ما از آن بی خبریم، و جلوه ای ناخودآگاه یا مستور دارد. با این حال بازتابِ "من" در یک اُبژه، انعکاس جنبه ی نهفته ی "من" در همان اُبژه است. در این مرتبه من توانسته ام بین وجودم، و نه صرفاً خودم که بخشِ آگاهانه ی وجودم است، با شی یا اُبژه نسبتی هم خویشانه ایجاد کنم، به ترتیبی که می توانم بدان احساس تعلق خاطر داشته باشم، از این رو که بدان چیزی افزوده ام. چه چیزی را؟ بخشی از وجودم را. در همین راستا اُبژه، دیگر اُبژه ی پیشین نیست، بلکه مقام و شأنی نو دارد که در فرایند نسبت سازی آن را کسب کرده است. این فرایند نسبت سازی از اِهتمام سوژه در التفات به اُبژه ایجاد می شود، و نسبتی پدیدارشناسانه است.
پدیدارشناسی در اینجا دلالت بر وجه پدیداری اُبژه در نسبت با "من" دارد. یعنی من توفیق یافته ام آن جنبه ای از اُبژه را نمایان کنم که تاکنون پنهان و مستور بوده است. با این حال انگار من از وجودم چیزی به آن عطا کرده ام. من با هِبه ی بخشی از وجودم به اُبژه آن را در مقامی نشانده ام که تاکنون در آن آشکار نشده است. حال وقتی این نسبت را مَد نظر قرار می دهیم در می یابیم که این فقط "من" نیستم که در آفرینش آن بخش از نهفتگی های اُبژه مؤثر بوده ام، بلکه اُبژه نیز در این راستا در التفاتِ انسانی "من"، در جهت دادن به توجه ام و نگاه ام نقش دارد، و در بازسازی نگاهِ "من" به خویش و جهان، نقشی به مراتب مهم بازی می کند.
فلسفه عکاسی؛ بخش نخست
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : فلسفه
- بازدید: 423
اگر مدعی شویم عکاسی واجِد فلسفه ای غنی است پُربیراه نگفته ایم. به عبارتی فلسفه ی عکاسی دلالت بر این امر دارد که معنا و عکاسی چه نسبتی با یکدیگر دارند، و عکاسی در تبیینِ موقعیتِ سوژه و اُبژه چه نقشی دارد؟ یا انسان به مثابه ی کسی که عکس می گیرد در حال انعکاسِ چه واقعیتی است، و این واقعیت در تبیینِ حقیقتِ زندگی، و موقعیتِ او چه نقشی ایفاء می کند. بدین خاطر عکاسی صرفاً عکسبرداری نیست، و اگر عکاسی تا بدین پایه در جهان ما مهم شده است، به خاطر این است که در تقویم یا شالوده ی معنا، یا زیبایی شناسی نقش دارد.
فلسفه ی عکاسی بیش از هر چیز حکایتی از زمان است. با این حال زمان فقط آن چیزی نیست که سپری می شود، بلکه آن چیزی نیز هست که تجدید می شود. زمان لحظاتی است که سپری کرده ایم، اما لحظاتی نیز هست که بازتولید می کنیم. بدین خاطر زمان یک واحدِ مُجزا از عاطفه، و معنا نیست، بلکه در عاطفه و معنا ادغام می شود. آن لحظه ای که می گذرد صرفاً گذشته نیست، و آن لحظه ای که هنوز نیامده است، همان لحظه ای نیز نیست که ما در آفرینش اش نقشی نداشته باشیم. زمانِ انسان نیازمندِ پیکربندی هاست، و پیکربندی ها مُبینِ آفرینش ها. آن چه زمان را از یک سو به منزله ی مقوله ای بسیط، و از طرف دیگر مقوله ای پیچیده معرفی می کند این است که از یک سو حس می کنیم زمان در دسترس ماست، و ما اختیاردارِ آن هستیم، و از طرف دیگر می فهم ایم زمان مستقل از ماست، و اختیاردارش نیستیم. در واقع زمان واجِد آزادی است، و این آزادی شالوده ی هستی زمان را می سازد؛ با این حال زمان آن چیزی نیز هست که بازتولیدش می کنیم، و جنبه ی شهودی و درونیِ هستی انسان را تشکیل می دهد.
عکاسی روایت گر زمان است، ولی نه زمان صرفاً به منزله ی عنصری بیرونی، بلکه به مثابه ی کیفیتی درونی. زمان جنبه ی عاطفی خالصی دارد که تجربه ی آن مولدِ زمانِ شخصی است، یعنی زمان در هستی انسانی فقط عنصری مستقل نیست که ما اختیاری بر آن نداریم، بلکه انسان به منزله ی یک سوژه با آزادی اش، آزادی زمان را معنا می کند و به آن شکل می بخشد. در این راستا آزادی ها در تقابلِ با یکدیگر نیستند، بلکه در جایی در تناظر با هم اند، و در جای دیگر به گونه ای در یکدیگر ترکیب می شوند.
کتاب تغییر، ویراست اول
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 472
مقدمه مؤلف
اين كتاب در واقع درس گفتارهايي است كه در راستاي كلاس اقتدار تحرير شده اند. از آن جايي كه مبحث تغيير بيش از اندازه اهميت دارد و كمتر به گونه ي مستقيم به آن پرداخته شده است، وظيفه ي خود ديدم كه در باب روشنگري مطالبي در باره ي آن بنويسم. ما همه نيازمند تغيير هستيم. در واقع زندگي مي كنيم تا تغيير كنيم، و تغيير مي كنيم تا زندگي كنيم. از اين رو به نظر مي رسد تغيير جُز اجتناب ناپذير زيستن است. با اين حال آن چه بيشتر در اين مكتوب مَد نظر است تغيير به منزله ي رشد و تحول شخصي است، و آن چه براي بسياري مشكل مي نمايد همين است. به نظر مي رسد با توجه به نظام عادات و روش هاي تربيتي ناكارآمد، تغيير كردن در زمينه ي رشد شخصي كار دشواري باشد. اشخاص تغيير كردن را دوست دارند، ولي رنج و مَشقت توأم با آن را خير. از اين رو نعمات تغيير را مي پسندند، ولي نقمات اش را نه. آن چه اهميت دارد توجه به تغيير به منزله ي سفر است. سفري كه در آن ما با انواع دريافت ها، شهودات، تجارب و مكاشفات رويارو مي شويم و در واقع پوست مي اندازيم. سكون به همان اندازه كه راحت است، مشكل ساز است. همين كه ما از تغيير سَرباز مي زنيم، به ركودي دچار مي شويم كه بنيادهاي زندگي مان را متزلزل مي سازد. ولي شماري از اشخاص سُكون و راحتيِ ابتدايي آن را بر تغيير و لذت آتي اش ترجيح مي دهند، و از آن چه كه بايد انجام دهند، از پاسخگويي به نيازهاي واقعي شان، از هماهنگي با ديگران و آن چه زندگي مي طلبد باز مي مانند.
در این کتاب بر نکته های مهمی در بابِ تغییر تأکید می شود. این که تغییر ناگهانی نیست؛ تغییر خودش توأم با مخاطراتی است؛ تغییر صرفاً به معنای کسبِ حالِ خوب در کوتاه مدت نیست؛ تغییر در ابتدا خیلی بزرگ نیست، و تغییرِ بزرگ ناشی از تغییراتِ کوچک تدریجی است؛ تغییر اضطراب زاست، و برای کسی که می خواهد تغییر کند،تجربه ی چنین اضطرابی اجتناب ناپذیر است؛ تغییر با رنج ها و مصایبی توأم است که تسهیل آن را با مانع مواجه می کند؛ تغییر هم جنگیدن با خود است، و هم تصوری که دیگران درباره ی من دارند؛ تغییر در ابتدا باعث می شود گاه ما در ابتدا احساس بیگانگی با خود کنیم، زیرا همواره با تصوری ثابت از هویت خویش زندگی کرده ایم.
در این کتاب ما موانع تغییر را می شناسیم، و در می یابیم در برابرِ تغییر همواره مقاومت هایی داریم که از گذشته ی ما ناشی شده اند. بدین خاطر متوجه می شویم مهم ترین مانع در تحققِ تغییر ابتدا خودمان هستیم؛ این من هستم که علیه خویش کارشکنی می کنم، به تعویق اندازی دارم، خیال بافی می کنم، و خیال هایم را جایگزین تغییراتی می کنم که باید به گونه ای واقعی در زندگی ام رُخ دهند. این من هستم که در کارزارِ زندگی، همواره بر امنیت ام آن قدر اصرار دارم که استقلال و آزادی عملکردم را تضعیف کرده، و چون شخصی حمایت طلب همیشه مترصد این هستم هیچ گونه خطری را تجربه نکنم.
کتاب قرآن کریم و روان شناسی، ویراست اول
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 514
قرآن کریم کتاب مقدس ماست. نگرش به آیات قرآن كريم از اهمیت بسیاری برخوردار است. تاکنون قرآن کریم از جنبه های علمی و معنوی مورد تفسیر قرار گرفته است، ولی نه تأویل روان شناختی. مقصود من از تفسیر روان شناختی قرآن توضیح و برجسته کردن پیام رهایی بخش آن در رابطه ی انسان با خودش، و انسان با انسان دیگر است. بی تردید در این نوع تفسیر ما همه ی آیات قرآن کریم را بازخوانی نمی کنیم، بلکه به آن دسته از آیات می پردازیم که ما را به تحقق این مقصود یاری می رساند. بی تردید همه ی آیات قرآن کریم مهم و با اهمیت هستند، ولی تأویل همه ی آن ها در حد توانایی و دانش من نیست، و کسانی باید به تأویل آن ها اقدام کنند که از علم لازم برخوردار هستند.
اما چرا من دست به این کار خطیر زده ام. این چند دلیل مهم دارد:
نخست آن که من خودم نیاز داشته و دارم با قرآن رابطه ی وثیق تر و روشنگرانه تر داشته باشم. در حقیقت بازخوانی و باریک بینی در آیات قرآن به من یاری می کند بهتر زندگی کنم. این موضوعی است که من برایش اهمیت زیادی قائل هستم و اطمینان دارم به گونه ای که قرآن یاری رسان من هست، می تواند مددکننده ی دیگران نیز باشد.
دوم آن که در تجارب درمان گروهی و فردی متوجه شده ام که برخی از اشخاص یا با قرآن بیگانه اند، یا با آن سر ستیز دارند، بدون آن که آشنایی با آن داشته باشند. با این حال وقتی فرازهایی از آن را با زبانی روان شناختی برای شان تفسیر می کنم با کمال شگفتی می پرسند: به راستی قرآن چنین چیزی را بازگو می کند؟ و هنگامی که به سوی قرآن می روند احساس می کنند نوری بر قلب شان تابیده می شود.
سوم آن که برخی از اشخاص هستند که قرآن كريم را به گونه ای طوطی وار خوانده اند بدون آن که به معنای آن توجه کنند. تفسیر روان شناختی قرآن كريم موجب می شود آن ها با دقت و باریک بینی بیشتری به قرآن بنگرند و خودشان را به منزله ی یک انسان در مرکز آن ببینند.
چهارم آن که برخی افراد می پندارند قرآن كريم صرفاً کتابی تاریخی است که مربوط به دوره ای از زندگی بشر بوده است و امروز چیزی برای گفتن به انسان ندارد. این اشخاص از طریق تفسیر روان شناختی قرآن در می یابند که قرآن کتابی امروزی است و دارد با آن ها سخن می گوید.
کتاب گُزین گویه هایی در روان درمانی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 457
روان درمانی گُستره ای وسیع و پیچیده از مداخلاتِ درمانی است به منظور یاری رسانی به اشخاصی که در انطباق و سازگاری خود مشکل پیدا کرده اند، و به همین خاطر در رنج اند. این ناسازگاری و عدم انطباق هم در تعارضات درونی، یعنی تعارضاتی بین بخش های مختلف شخصیت یک فرد نمایان می شود، و هم تعارض با دیگران، یعنی روابط شخص. با این حال هنگامی که کسی دچار ناسازگاری و عدم انطباق است، با اُبژه ها و حیطه ی مربوط به کاروَرزی ها نیز مشکل پیدا می کند، و کارکردهای معمولی خودش را از دست می دهد.
روان درمانی شامل طیف های زیادی است، ولی در این کتاب به رویکردهای خاصی اشاره می کنیم، ومَفصل بندی های گفتاری ما پیرامون چند حوزه ی مشخص است مثل روان درمانی تحلیلی، روان درمانی اگزیستانسیال، معنا درمانی و روان درمانی انسان گرا. این به دلیل عطفِ توجه من به این طیف های روان درمانی است، چرا که علاقه ام در کارِ درمانی همین حیطه ها را شامل می شود.
گُزین گویه ها هم جنبه ی فلسفی روان درمانی را شامل می شوند، و هم جنبه ی روان شناختی آن را. به همین دلیل در راستای روشن سازیِ پیوندی هستند که همواره بینِ روان درمانی و فلسفه وجود دارد؛ با این حال خودِ گُزین گویه ها در قالب های زیبایی شناسی ادبی هم جای می گیرند. دغدغه ی من هماره این بوده است که بتوانم این سه حیطه ی مهم را در ارتباط با یکدیگر ببینیم، زیرا بر این باور هستم که در کارِ درمان، فلسفه و ادبیات را از روان درمانی نمی توان جدا کرد.
گُزین گویه هم چنان که از نام اش پیداست یک توضیح نیست، بلکه چکیده و عصاره ی یک فرایند یا انتزاعِ مفهومی چند مفهوم، یا عبارت، در مورد موضوعی است. بنابراین گُزین گویه هم شکلی از بیان مسأله است، هم اِنشراحی پیرامون آن، و هم موضوعی برای اندیشیدن. در واقع گُزین گویه ها پیکربندی جدیدی است از آن چه ما شاید تجربه اش کرده ایم، ولی قادر به توصیف اش نبوده ایم. بدین سان گُزین گویه ها هم راهنمایی در ورود به موضوع اند، و هم عبارتی برای تحلیل و توصیف می باشند، و هم شکلی فشرده از تحلیلی بسیط ترند.
قالب های بیانی چون گُزین گویه ها مصدرِ توجهی جدید به موضوع می باشند. ما همواره نیاز نداریم چیزی را توضیح دهیم، تا توجه کسی را به آن چیز جلب کنیم، بلکه می توانیم چیزی را در قالبی نو بگنجانیم، تا بتواند خود به خود توجه برانگیز باشد، و موجب التفات دیگران شود. گُزین گویه باید جنبه ی فلسفی، ادبی وروان شناختی داشته باشد تا مشمول چنین توجهی شود.
یادداشت های ادبی ـ فلسفی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 393
آن کس که باید به خود فشار آرَد، از پیله اش خارج شود، یاخته های زمان را بِکاود، و عناصرِ زنده و پراکنده ی خویش را گِرد آورد، "من" است؛ و این "من"، در چنین کورانی است که می تواند بر آزمونِ سختِ سُستی ها چیره شود، و خودش را در لحظه هایی بازآفریند، که به نظر لحظه هایی بی فایده اند. بدین سان آزمون ها، سنجش هایی نیستند که فقط دنیا برای ما ایجادش می کند، بلکه مَحک هایی هستند که "من" تدارک شان را می بیند، تا آن چه در تاریخ رِخوت انگیز است، تبدیل به شورِ بی نهایتی برای "ما" شود. آزمون ها، ابتلاهای نرمی هستند که بی تردید سختی را در خود دارند، ولی همین که پا در سختی شان می گذاری، نرمی شان به ظهور می رسد.
می توانیم به دستورالعمل هایی قراردادی دل سپاریم که همواره فرداها را نشان گذاری می کند، و می گوید: از فردا...و هنگامی که فردا فرا می رسد، باز هم فردایی دیگر؛ اما در این راستا آن چه مقاومت در "من" ایجاد می کند، دیروزها، و فروپاشیِ "من" در دیروزهاست. چنین "من" ای به عوض آن که فردانگر باشد، دیروزنگر است، و با اضمحلالی که ماحصلِ دیروزهاست، فرداها را برای خویش تصویر می کند. فردایی وجود ندارد، فردا همین حالاست، و اگر اکنون بمیرد، فرداها نیز خواهند مُرد.
این گونه زمان در "من" می میرد، و به سوگ می نشیند، و در خواریِ لحظه ها، حقارتِ "من" را موجب می گردد. "من" ای که به ظهور می رسد، "من" ای است که زندگی را با سماجت در مرگ ها می یابد، در مرگ نمی ماند، و بر مرگ، بیرقِ زندگیِ خود را برپا می کند. آن کس که بارِ احساس گناهِ دیروزها را بر دوش می کشد، و فقط می سوزد، و نمی سازد، کسی است که همواره زندگی را به گناهی دیگر می آلاید: گناهِ زندگیِ ناشاد.
فرداها کجایند؟ به راستی برای کسی که با "فردا" زندگی می کند، فردایی وجود ندارد. چرا که آینده تَشعشُعی از انفجارهای اکنون است؛ آینده زمان نیست، بارقه ای از جوشش هایِ "من" است که به فضا پرتاب می شود، و وقتی به دامنِ "من" باز می گردد، "اکنونی" است که زندگی دیگری را در خود می پَرورد، انفجاری دیگر، برای آغازی دیگر.
کتاب یادداشت های ادبی ـ فلسفی جلد چهارم
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 344
یک
نگارش این یادداشت ها به خاطر ضرورتی است که بودن در لحظه برایم ایجاب می کند. یادداشت ها به منزله ی نگارشِ زندگیِ یک "من" در موقعیت است. بازخوانی آن ها به "من" این امکان را می دهد، هم خودش را در موقعیت های دیگر بازخوانی کند، و هم موقعیت ها را در نسبت با خویشتن اش بشناسد. یادداشت ها گویای زندگی یک "من" اند که نمی خواهد در حافظه اش مَحصور بماند، بلکه می خواهد با آن چه در حافظه اش دارد، با حافظه ی زندگی ارتباط برقرار کند، و از این طریق، زندگی را نه در حافظه، بلکه در خودِ زندگی بسازد. از این رو یادداشت نویسی بیش از آن که نگارشی از روی هوس باشد، ضرورتی آگاهانه برای تعیینِ موقعیتِ "من"، و بازخوانی "منِ" در "موقعیت" است. ما همواره از این که موقعیت را بشناسیم و بدانیم نسبت آن با "من" چگونه است اجتناب می کنیم، از این رو هم از چگونگی پویشِ "موقعیت" غافل می مانیم، و هم از تداومِ خویشتن در "موقعیت".
دو
یادداشت ها دربرگیرنده ی تفَرُدِ لحظه ها از یک سو، و پیوستگی لحظه ها از سوی دیگر است. یک لحظه واجِد محتوا یا درون مایه ای است که جدا از لحظاتِ دیگر قابلِ بازنمایی در کلمات است. لحظه فقط وجود ندارد، بلکه لحظه چیزی است که باید کشف شود. بنابراین فردیت پیدا کردنِ لحظه ها، کاری است که در یادداشت ها قابل انجام است. با این حال یادداشت ها صرفاً بازنماییِ لحظه در کلمه نیست، بلکه اکتشاف و واکاویِ شهودیِ لحظه در عالمِ خویش است. از منظر دیگر لحظه، به لحظه ها می پیوندد، و در زنجیره ای از تداعی ها، معانی جدیدی خلق می کند. لحظه هم واجِد فردیت است، و هم جمعیت. هم خودش یک واحد است، و هم این که به توحیدش قائم نیست. پس یادداشت ها یک لحظه را در لحظه ی دیگر فرا می افکند، و تاریخی از لحظه ها می آفریند.
سه
یادداشت ها بیش از آن که بیانگرِ درست و غلط بودن یک "چیز" باشند، مُبینِ زندگی آن "چیز" هستند. زندگیِ چیزی در عالمِ یادداشت نگاری، زندگی توأم با تحول است، هم چنان که آن "چیز" کشف می شود، تغییر می کند، و هم چنان که دگرگونی می پذیرد، نیازمندِ کشفِ دوباره است. پس ما نباید از یادداشت ها توقعِ سخن واحدی را در باره ی چیزی داشته باشیم. یادداشت ها مُتکثرند، دارای پویش اند، و به تناسبِ پیشرفتِ واکاوی ها، تغییر می پذیرند، و نگرش ما را دچار تغییر می کنند. یادداشت ها، نظریه پردازی در موردِ "چیز"ی نیستند، که بخواهیم از آن ها توقعِ استنباطِ قانون مشخصی داشته باشیم. یادداشت ها، قانون ناپذیرند، و چون خودِ یک هستیِ در حالِ سَیَلان، مرتباً دچار تحول می شوند. از این رو یگانه قانونِ حاکم بر یادداشت ها، قانونِ استحاله یا تحول مداوم است.
در سوگ سیاوش موسیقی ایران
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : موسیقی
- بازدید: 330
جایی که هنر نفسانی است، خورشیدی نیز هست که بالابلند می دَمد، آواز می خواند، و رقصِ فصل ها را با زبانی خاص می نگارد. ادبیات نفسانی، همان هنر نفسانی است که گواهی است بر آن که هماره چیزی اصیل هست که انسان بتواند در سایه سارش جراحتِ زیستن را تاب آرَد، و نگذارد این زخم ها که حاصلِ تصادم های بی شمار است نومیدش کند. آوازِ نفسانی، نغمه ای بلند بر کرانه های زمین نیست، بلکه مرثیه ای روشن است که در قلب مان شنیده می شود، در آن جایی که تاریخ تکه تکه با حرمان ها نوشته شده است، و آوازِ نفسانی بار دیگر، به شکلی بی پیرایه تر، رازآمیزتر، و سُرورآمیزتر این تاریخ را به صدایی بلند، رنگین کمانی و آسمانی تبدیل می کند. آواز نفسانی هر چند صدایِ سیاوش است، ولی خُنیای همه ی ماست.
چشمان ام را می بندم و منتظرِ تصویرهایی می شوم که صدا فراخوانی شان می کند. این تصویرها فقط تجاربِ گذشته ام نیستند که به رنج ام آورده اند، بلکه رویاهایی در آینده، خیال هایی فرحَبخش، انگاره هایی ماورایی و خوشه هایی آزاد هستند که در هر جایی با ترکیب رهایی بخش نور، رطوبت، خاک و هوا بر می بالند، و "من" را در همین لحظه چون قطره ی کِشتی، آماده می کنند. چشمان ام را که می بندم خود به خود به گذشته ای دور می روم، هنگامی که چهارده سال بیش نداشتم، و آوازهای سیاوش را می شنیدم که انگار سروشی بود برای آمادگی ام در ورود به مرحله ای بالاتر. بی گمان گوش ها، فقط با صداهای خاص است که پَرورده می شوند، هم چنان که چشم ها را نگارهای خاص است که تربیت می کنند.
این دیگر یک صدا نیست، بلکه خُنیایی است که تکثیر می شود و به صداهای دیگری در زندگی شکل می دهد. صدا شمایلی مشخص دارد، ولی آن گونه در ضمیر می نشیند که صحرا را به سرود مبدل می کند، آب ها و درختان و کوه ها را...این دیگر یک صدا نیست، بلکه میکالی است روزی دهنده، ایزدی در پَسِ همه چیز، که وقتی آن را می بینی حس می کنی چیزها معنایی فراتر از خودشان دارند، و عمقِ چیزی که می بینی، به جسم اش نیست، بلکه به صدایی است در قلب اش، و تو باید فقط گوش فرا دهی تا بیابی آن چه را که سال ها گم کرده ای.
صدای او سکوت است، یا شبی ست طولانی، با ستارگان، واحه ها، شنزار، و نرمیِ بی پایان کویر. آن جایی که سکوت هست، صدا می درخشد، و جایی که صدای اوست، سکوتی فراهم می شود برای این که ایزدِ پنهان در سکوت را بیابی. در این راستا صدا، مکانی می سازد برای ما تا هُبوط های ملکوتی را شهادت دهیم، و بدانیم فرشتگانی که فرود می آیند، صداهایی هستند برای فراخوانی مان، به این که هستی قصیده ای است که تلاوت می شود، یا غزلی که بیت به بیت خودش را در زندگی مان می چکاند، تا بدانیم بین آن چه هستیم، و آن چه نیستیم، و می توانیم باشیم، فاصله ای هست که با آفرینشِ زیبایی پُر می شود.
کتاب من کیستم، تو کیستی جلد دوم
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 487
مقدمه بر جلد دوم
کتاب من کیستم، تو کیستی به خاطر زبانِ ساده و روشن اش، و نیز طرح مسائل روزمره در روابط انسانی، و مفهوم هایی که هر کدام از ما با آن ها سروکار داریم، و روزانه به کارشان می گیریم، ولی کمتر به آن ها دقت می کنیم، مورد توجه بسیاری قرار گرفته است. این کتاب گواهی است بر این امر که می توان مسائل پیچیده را در قالبی هم فهم و ساده ارائه کرد، به طریقی که محتوای اصلیِ موضوعی که بیان می کنیم، به هدر نرود، یا خدشه دار نشود. اظهار نظر خوانندگان این کتاب مؤید این است که طرح مسائلی با این شیوه، به آن ها کمک شایانی کرده است تا خود را بهتر دریابند، و به جهان ارتباطی خود بهتر توجه کنند.
این کتاب با بازخورد خوانندگان از یک طرف، و طرح موضوعات جدید از طرف دیگر، به جلد دوم رسیده است. ضرورت نگاش این جلد از آن جایی مطرح می شود که من در یافته ام برخی دیگر از مفاهیمِ مهم هستند که به مرور زمان اهمیت بیشتری پیدا کرده اند، و نیاز به تدقیق و باریک بینی دارند. بدین خاطر به شرح و توضیح آن ها پرداخته ام. در این جلد نیز شیوه ی رایج در نگارش کتاب را حفظ کرده ام، و موضوعات را در قالبِ مثال ها ، و ارجاع آن ها به معانی، تضادها و چالش ها، ارائه کرده ام. وقتی خواننده با مفهومی مواجه می شود، در می یابد این از یک نظر شبیه مفهوم همیشگی مورد نظرش است، ولی از جنبه ی دیگر با آن فرق دارد، و از خودش می پرسد واقعاً مسأله ی مهم این است که او مجبور بوده است کاری بکند، یا ترسیده است که آن را انجام ندهد؛ یا چه کسی او را مجبور به کاری کرده است، جُز ترس های خودش. یا چه تفاوتی است بین عشق و زندگی عاشقانه، و چگونه می توان عاشق کسی نبود، ولی زندگی عاشقانه داشت. ازا ین نظر کتاب من کیستم، تو کیستی در هر وضعیت ممکن یک من و تو را مورد توجه قرار می دهد، یک من، از این نظر که همواره باید با خودش رابطه داشته باشد، و در همان حال دیگری را هم مد نظر قرار دهد؛ و یک تو به منزله ی انعکاسِ من، و کسی که برای خودش هم یک من است.
کتاب دلواپسی های من
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 359
خوشبختی وعده ای است که شاید هیچ گاه تحقق نیابد، ولی آن چه مهم است زندگی کردن به گونه ای است که خودم را لایق خوشبختی بدانم. بدین معنا آن چه اهمیت دارد لیاقت پیدا کردنِ صرف نیست، بلکه لایق شدن برای خوشبخت بودن است، و این یعنی خوشبختی. من به راستی سزاوار زندگی بهتری هستم؛ من به این دریافت مهم رسیده ام که حصول آمادگی برای کسب چیزی، خیلی بیشتر از به دست آوردنِ خودِ آن چیز اهمیت دارد. شاید آن چیز نشانی است برای هدایت سلوک مان در راهی دیگر... از این رو مهم سفر کردن است و پیمودن نه به مقصد رسیدن. در حقیقت مقصد در جنبش و جهش و قیام و سفر است؛ مقصود بیرون از آن چه می کوشیم نیست.
عشق یک مقصد نیست، بلکه راهی است مخاطره انگیز، پرماجرا، محنت بار... ولی عشق راستایی است که کِیف ها و عیش ها نیز در خطرها، ماجراها و رنج هایش مستور است. به نحوی که ما به لذت، آزار می بینیم، یا در اضطراب به سروری مرموز می رسیم. راهِ عشق مبین محنتِ خالص نیست، بلکه نشاندار مرارت و خوشی نادری است که در راهی دیگر آن را نمی توان یافت.
از عیش ها به سوزها رسیدن، و از تلخی ها وارد شیرینی ها شدن؛ از تنگنا به فراخی رسیدن و از وسعت به باریکه ها پا نهادن؛ از فرازها به پستی ها سقوط کردن و از نشیب ها به سوی قله ها اوج گرفتن... دیالکتیک عشق از این نظر همتایی ندارد و ما نمی توانیم با هیچ روحیه ی دیگری بر ضربان پراُفت و خیز هستی این چنین شهادت دهیم.
با این حال فروغ عشق هراس آور است... مانند مطلعی است که آخرالزمان را در زمان می نُماید؛ قیامتی که در آن نورها با وسعت و حِدتی خیره کننده می آیند و وجودِ نحیفِ آدمی را می سوزانند. آن چه من را از عشق بیمناک می کند این رهیدگی بی مرز است. من با آن چه که عشق می تواند بر سَرم آورد بیش از هر چیز دچار دَهشت می شوم، و بدین خاطر حس می کنم برای من تجربه ی خلوصِ عشق ناممکن است.
با عشق بسی چیزها نیز می آیند: پروای از دست رفتگی، بی خودی هیجان انگیز، دنبال گیری ذهنی معشوق، درهم ریختگی زمان، تمرکز جهنمی بر معشوق، وارَستن از امور ضروری زندگی و در دام یک احساس نیرومند به تب و تاب افتادن. مثل این که در تارهای چسبنده ی عنکبوت گرفتار شده باشی و ببینی که داری ذره ذره عاجزتر می شوی.
جهان در دستان ما
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : شعر
- بازدید: 443
من دست های تو را
به دستِ توت می سپارم
به کاج های سوزنیِ شهرم
که خیالی است فراگیر.
من دست های تو را
به انگبینِ یک بوسه
می چسبانم
و در نیروی زندگی بخشِ کُنار
خود را می کارم
در کنارِ آب.
خود را می رویانم
در آغوش موج
خود را می میرانم
در شب
با انعکاس چهره ی خورشید در ضمیرم.
من دست های تو را
به دماغه ای می بَرم
که خلوت گاهِ علفزار و شقایق است
به بلندایی غریب
که فقط شعر
از آن می تَراود
و شعله ای در دوردست.
من دست های لطیف تو را
به صخره ای می بَرم
کتاب روان درمانی اگزیستانسیال
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 656
جاي بسي خوشحالي است كه پس از مدت مديدي موفق شدم ترجمه ي اين كتاب را به پايان برسانم، كتابي كه جاي آن در ميان كتب ترجمه شده در ايران خالي بود. اين براي من دستاوردي گران بها است، زيرا من تنها به ترجمه ي صرف اين كتاب اقدام نكرده ام، بلكه همراه كار درماني ام با آن زيسته ام. بسياري از دانشجويان رشته ي روان شناسي سالانه با سيلي از كتب ترجمه شده يا تأليف شده در كشور مواجه مي شوند، كتبي هم شكل و مانند ؛ و اين عجيب نيست، زيرا رويكرد غالب اساتيد دانشگاهي ما رويكردي رفتاري يا رفتاري- شناختي است. با اين حال رويكرد هاي فوق بخشي از رويكردهاي قابل ملاحظه در عرصه ي روان شناسي است. من معتقدم به علت پيچيدگي هاي جهان انساني، و به دليل تنوع حيرت انگيزي كه بر دنياي بشري ما حاكم است، صرف تأكيد بر رويكردي خاص نه تنها رَه گشا نيست، بلكه خود معضل آفرين است. از اين رو به نظر مي رسد متناسب با اين تنوع گسترده، كار مؤلفان، مترجمان و پژوهشگران نيز بايد داراي جامعيت بوده وعرصه هاي متعددي را در بر بگيرد. به همين خاطر من سعي مي كنم گامي در اين مسير بردارم، گامي تازه، اما در راستاي وظيفه ي خويش به منزله ي يك درمانگر يا جستجوگر. درمانگر از اين بُعد كه درك كرده ام مراجعان داراي شخصيت منحصربه فردي هستند و دنياي شان، دنيايي مكانيكي با قواعد قطعي يا قابل پيش بيني نيست؛ جستجوگر ازاين بُعد كه خود نيز همواره احساس كرده ام بايد به نيازهاي معرفتي و روان شناختي خويش با تمامي وجودم پاسخ دهم. به همين دليل بود كه من ترجمه ي كتاب فوق را با همه ي دشوارهاي مفهومي و فلسفي يي كه داشت آغاز كردم، و با آن زيستم و به دركي جديد از خويشتن و بعدي ديگر از هستي انساني ام، چيزي كه وراي تصورم بود، دست يافتم. با اين حال تأكيد مي كنم كه كتاب "روان درماني اگزیستانسیال" كتابي است دشوار و قابل تأمل. كتابي كه در آن فلسفه ي معاصر با روان شناسي آميخته شده است تا پاسخگوي نيازهاي عميق ما در رشد انساني و معرفتي مان باشد. اين همواره علاقه ي عمده ي من بوده است كه بتوانم سه قلمرو فلسفه، روان شناسي و ادبيات را در تركيب با هم به كار بگيرم. اين كتاب با تلفيق دو حيطه ي فلسفه و روان شناسي به خوبي از عهده ي اين وظيفه ي دشوار برآمده است، هر چند كه جاي ادبيات و جهان چند بُعدي آن در اينجا خالي است. با اين وجود تأكيد مي كنم كه كتاب حاضر، كتابي غير متعارف است كه خواننده اي دقيق و باريك بين مي طلبد.
من براي سهولت در درك مطالب در ادامه مقدمه ي حاضر توضيحاتي را ارايه كرده ام كه در برگيرنده ي چكيده اي از عناصر بنيادي متن مي باشد. به نظر من خوانش توضيحات ذيل براي ورود به متن اصلي كتاب ضروري است. با اين كه كتاب با نثري دشوار به رشته ي تحرير درآمده است، و نگارنده ي آن به اصل ايجاز وفادار مانده است، من نيز در ترجمه ي مطالب به اين اصل پايبند بوده ام، هر چند در مواردي كه احساس كرده ام صرف رعايت ايجاز به درك و فهم مطلب خدشه اي وارد مي آورد، به تعبير خويش همراه با تفصيل بيشتر مطلب روي آورده ام. اين كتاب در يازده گفتار اساسي به نگارش درآمده، و منابع هر گفتار نيز در پايان آن قيد گرديده است.
کتاب یادداشت های ادبی ـ فلسفی جلد سوم
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : فلسفه
- بازدید: 446
مقدمه
یک
نگارش این یادداشت ها به خاطر ضرورتی است که بودن در لحظه برایم ایجاب می کند. یادداشت ها به منزله ی نگارشِ زندگیِ یک "من" در موقعیت است. بازخوانی آن ها به "من" این امکان را می دهد، هم خودش را در موقعیت های دیگر بازخوانی کند، و هم موقعیت ها را در نسبت با خویشتن اش بشناسد. یادداشت ها گویای زندگی یک "من" اند که نمی خواهد در حافظه اش مَحصور بماند، بلکه می خواهد با آن چه در حافظه اش دارد، با حافظه ی زندگی ارتباط برقرار کند، و از این طریق، زندگی را نه در حافظه، بلکه در خودِ زندگی بسازد. از این رو یادداشت نویسی بیش از آن که نگارشی از روی هوس باشد، ضرورتی آگاهانه برای تعیینِ موقعیتِ "من"، و بازخوانی "منِ" در "موقعیت" است. ما همواره از این که موقعیت را بشناسیم و بدانیم نسبت آن با "من" چگونه است اجتناب می کنیم، از این رو هم از چگونگی پویشِ "موقعیت" غافل می مانیم، و هم از تداومِ خویشتن در "موقعیت".
دو
یادداشت ها دربرگیرنده ی تفَرُدِ لحظه ها از یک سو، و پیوستگی لحظه ها از سوی دیگر است. یک لحظه واجِد محتوا یا درون مایه ای است که جدا از لحظاتِ دیگر قابلِ بازنمایی در کلمات است. لحظه فقط وجود ندارد، بلکه لحظه چیزی است که باید کشف شود. بنابراین فردیت پیدا کردنِ لحظه ها، کاری است که در یادداشت ها قابل انجام است. با این حال یادداشت ها صرفاً بازنماییِ لحظه در کلمه نیست، بلکه اکتشاف و واکاویِ شهودیِ لحظه در عالمِ خویش است. از منظر دیگر لحظه، به لحظه ها می پیوندد، و در زنجیره ای از تداعی ها، معانی جدیدی خلق می کند. لحظه هم واجِد فردیت است، و هم جمعیت. هم خودش یک واحد است، و هم این که به توحیدش قائم نیست. پس یادداشت ها یک لحظه را در لحظه ی دیگر فرا می افکند، و تاریخی از لحظه ها می آفریند.
یادداشت های ادبی ـ فلسفی جلد سوم
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 388
در شکوفایی زمین، انسان غمین است، و آن چنان در خودش فرو رفته است که انگار به سالیان زیادی نیاز دارد تا از رنج این در خودافتادگی تسلی بیابد؛ ولی جهان فقط انسان نیست، جهان دربرگیرنده ی همه ی چیزهایی است که نمی بینیم و حتی احساس شان نمی کنیم. بدین سان نبض های تپنده ی زندگی، به دیده ی آدمی نمی آیند، بلکه در ذره ای هوازی، در عناصری که پنهان مانده اند، طنین می افکنند. ما نباید انتظار داشته باشیم چون هراسیده ایم، یا در انزوا هستیم، زمین نیز مَتروک است. نابهجاری کنونی زندگی ما، هیچ تأثیری بر حیات اَنفُسی زمین ندارد، و اگر هم دارد، مثبت است. اکنون به ازای سوگ ما، زمین شادان است، زیرا می تواند فارغ بال نَفَس بکشد، جَست و خیز کند، در فصول اش بِگردد، و بر این حکمت شادان، تابستانی دیگر بنا کند. اکنون که انسان هراسیده است، دیگر نه از جنگ و خونریزی خبری هست، نه از هیاهو و ازدحام، و نه از آفت های زیست محیطی. به راستی بُرهه ای است که غم ما، برای جهانِ خاکی هیچ ارزشی ندارد، و خدایِ زمین شاید به تمسخر می گیردمان.
راهِ حقیقی ما بازگشت به نیای طبیعی مان است؛ بازگشتی شاعرانه و واقعی، برگشتی که در آن زمین مَحجوب می ماند، و ما در کنارش، در میانِ آب های درخشان اش، در فضایی که علفزارها نور را بازتاب می دهند، و کرم های شبتاب، شب را به هزار ستاره مبدل می کنند، می گردیم، و دیگر می گذاریم جهان آن گونه باشد که خودش خواهان است. رَجعت ما، به خاطرِ یادگیری ماست؛ بدین دلیل که احتمالاً "آموخته ایم"، و برای جُبران احساس گناهی که می کنیم، خویش را به پای جنگل ها، آبشارها و دشت ها می افکنیم، و پوزش خواهانه از آن ها طلب بخشش می کنیم.
راه ها همیشه نمی درخشند، بلکه این ما هستیم که با کاوشی در خویشتن، راهی را نورانی می کنیم، و از درخشش اش، پُلی می سازیم برای دیگرانی که خواستار "در راه قدم نهادن اند". همواره از جایی باید آغازید، و شخصیت یک راه را چنان به اوج رسانید که دیده شود. هر چند راه هایی این چنین انکارگرانِ بی شماری دارند، اما کسانی نیز هستند که تسلیم می شوند، و با تسلیمِ خویش، در برابرِ عادت های گذشته شان طغیان می کنند، و می آموزند نه انسان ها، بلکه راه ها الگوهای رستگاری اند. انسان بودن به این معنا نیست که بمانی و راهنما باشی، بلکه به این است راهی بِکاوی، کوره راهی بسازی، یا خطِ باریکی رسم کنی، که مقصودی برای دیگران می سازد.
ما به چنین مقاصدی نیازمندیم، به منزلگاه هایی در آن سو، که وصول به آن ها نه نیازمندِ مشقت صِرف، بلکه عبودیت است. بی خود نپنداریم همواره باید رنج بُرد، و رنج بُردن اصالت است؛ آن چه رنج ها را والا می کند، خود رنج نیست، بلکه عبودیتی است نسبت به راه. ولی راه، فقط راه نیست، بلکه کاوشی در محتوای زندگی نیز هست. کوره راه ها، بیش از آن که پیمودنی باشند، حس کردنی و زندگی کردنی اند.
منزلگاه ها به راستی اقامت گاه هایی نیستند که در آن ها ساکن بمانیم، بلکه چون حلقه های واسطِ راهی کویری اند، کاروان سرایی برای رَستن از گرما، خستگی و تشنگی. رَستن ها، آغازی برای رویش هاست. آن چه که موجبِ بالیدگی جسمانی می شود، و به روح قوت می دهد که به سویِ مقصودِ نهایی حرکت کند، این است که به گونه ای موقت اقامت کنی، و از رویاهای شب، ایده هایی برای غنای مقصود خویش بسازی.