روان شناسی هنر آبستره
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : هنر
- بازدید: 446
قسمت دوم
شکل
هر اثر هنری واجِد شکلی است که نمای بروی آن را آشکار می سازد. از این رو شکل همان چیزی است که ما به واسطه ی آن چیزی را می بینیم و از آن متأثر می شویم. ولی شکل به همان تناسبی که برونی است، تنوع پذیر است، و در این تنوع پذیری است که به واقعیت صورت های متمایزی می بخشد. در واقع ادراک ما به شکل همان صورتی را می دهد که احتمالاً خودش می خواهد، و گاه شکل آن قدر غریب هست که در برابر عادتِ ادراکی مقاومت می کند و در آن تغییری به وجود می آورد. ادراک مُترصد شکل پذیری های محدود و غلبه ی فرم های خود به شکل ها است، و هنگامی چنین چیزی حادث شد، این ادراک از هنر آن چیزی را می طلبد که خودش خواهان است. به عبارتی ادراک ما شاخص معتبری برای سنجش یک اثر هنری می شود، در حالی که این ادراک متصل به عادت می تواند آن چه را که اثر هنری ساطع می کند، مخدوش سازد.
هنر شکل آفرینی است، و این شکل آفرینی همان چیزی است که ادراک در برابرش مقاومت می کند. مقاومت ادراکی به واسطه ی عادت های ادراکی ایجاد می شود. برای مایی که همواره چمنزار را سبز دیده ایم، چمنزار را سبز می خواهیم، و اگر یک اثر هنری یافت شود که در آن چمنزار بنفش باشد، برای مان بی معناست، زیرا برخلاف عادات ادراکی مان در رابطه با چمنزار است. بنابراین محدودیت های ادراکی، سدهای محکمی برای خلاق دیدن هستند. حدودی که ادراک تصویر می کند در برگیرنده ی مفهوم پایداری است، یعنی چمنزار سبز است، و تا وقتی چمنزاری وجود دارد باید سبز باشد. ولی چمنزارِ سبز چیست جُز یک عادت ادراکی؛ چه چیزی را به ادراک اضافه می کند، جُز همان چیزی که ادراک می طلبد؟ چرا چمنزار نباید ارغوانی باشد؟ مگر فقط آن چه بینایی ما تصدیق می کند واقعیت است؟ پس جای شهود و احساس ما در زندگی مان چیست؟ به همین دلیل خاص است که ادراک نقشی دوگانه در زندگی مان ایفاء می کند، یعنی هم پدیده ای برای شناختن است، و هم عاملی برای گمراه کردن. زندگی همان چیزی نیست که می بینیم، بلکه چیزی نیز هست که شهودش می کنیم، یا احساس اش می کنیم؛ عاطفه ی حیات هر چیزی را شورمند می طلبد، و در این شورمندی است که چمنزار همواره سبز نیست، بلکه ممکن است ارغوانی باشد؛ به همان طریقی که خیال می تواند آن قدر گسترش یابد که جهانی دیگر بیآفریند.
یادداشت ها
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 391
مرگ اینجاست، در شعشعه ی آفتاب و زیرِ سقف های حَلبی و فولادی. از هنگامی که به گورستان خضر رفته ام، ماه ها سپری شده است، ولی این بدان معنا نیست که مُردگان را فراموش کرده ام. آنان بخشی جدایی ناپذیر از قلب من اند، از گوشت و پوست و استخوان ام.
آن جا مادرم دفن شده است، جای دیگر پدرم...و جاهای دیگر ایل و تبارم. اینجا شهری است خاموش، که گستره ی خیال را می آکند، شهری دور که در خاطره نزدیک می شود، شهری در گذشته، که اکنون اش کوره راه های پندار را پُر می کند. من همواره در این شهر پَرسه می زنم، و سکوت ها و صداهایش، محَزون ام می کند، زیرا گذشته ای است که نه می توانی زنده اش کنی، و نه از او جدا شوی.
رابطه ی ما با مرگ نیز چنین است. نه می توانیم بمیریم، و نه می توانیم خویش را از مرگ جدا کنیم. مرگ توانش نمی خواهد، بلکه تقدیری است که معلوم نیست وقوع اش در کجا و چه وقت است. با این حال مرگ یک فقدان پایدار است که تو را از کسی، و کسی را از تو می گیرد. این فقدان هم ممکن است منشأ الهام باشد، و هم یک بی قراری کُشنده.
پیش چشمان ام خاک موج بر می دارد، آن چنان که حس می کنم تنی به سویم می آید، بدنی غبارآلود از سفری صحرایی. او کیست؟ بی شک کسی که دوست اش می داشتم، جلوه ای از عمیق ترین یادهایم، رنج هایم، شادی هایم. در این شهر خاموش از سَر هر گوری که رد می شوم استغاثه ای می شنوم برای دیدار.
ما به رازآمیزترین جای جهان رسیده ایم، به شهر خاموش مُردگان. اما این شهر کاملاً خموش نیست، زیرا از هر جا که بنگریم در حال تَموج است، از هر خیابانی که بگذریم و به سوی جنوب یا غرب رویم، یا حتی در شرق سُکنا گزینینم، او را می بینیم که با هزاران چهره و وجدانی فراموش ناشدنی صدای مان می زند.
هنر آبستره
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : هنر
- بازدید: 371
قسمت اول
هنر آبستره بیانگر هنری انتزاعی است که با توجه به آن یک چیز در برگیرنده ی عناصری غایب است، و این غیاب در واقعیت دیده نمی شود. نگریستن تنها مشاهده کردن نیست، بلکه تفسیر کردن، تحلیل کردن و ترکیب کردن و تخیل کردن است. آن چه هنر انجام اش می دهد بازنمایی واقعیت نیست، بلکه چهره بَرگرفتن از واقعیت، به منزله ی واقعیت هاست. ما بر این تصور هستیم که واقعیت همان چیزی است که می بینیم، و احساس می کنیم و بیان واقعیت، یعنی عکسبرداری از واقعیت. اما در جهان با واقعیت ها مواجه ایم، نه یک واقعیتِ مطلق، و آن چه می بینیم، همان چیزی نیست که الزاماً باید ببینیم، بلکه یک چیز از نظر ظاهری، چند چیز از نظر غیرِ ظاهری است، و شاید تنها هنر است که می تواند سرشتِ چندگانه چیزها را نمایان کند.
بی تردید برخی هستند که فیلم هایی را می پسندند که بیانگر همان چیزهایی است که هر روز تجربه شان می کنند، ولی باید پُرسید کارکرد این فیلم ها چیست؟ به تماشاگران این فیلم ها نمی توان خُرده گرفت که چرا علاقه به فیلم هایی دارند که بیانگر تجربه ی مُکررشان در زندگی اند. به کسانی نیز نمی توان ایراد گرفت چرا فیلم های می بینند که بازنمودِ تجربه ی روزمره شان نیست، بلکه دلالت های دیگری بر آن ها مُترتب است. در باره ی هنر باید گفت که هنر می تواند انعکاس دهنده ی مستقیم یک تجربه ی عینی باشد، یا بازتابِ تجربه ی نفسانی یا باطنی، یا بیانگر سرشتِ پنهان چیزها، یا تجلی گر تضادها و تنش های موجود در ماهیت چیزها.
در این میان هنر آبستره بسیار نفسانی تر و ذهنی تر است، و وقتی به اثری آبستره ای می نگریم در می یابیم واقعیت پیرامون مان در آن غایب است، و واقعیتی دیگر که هیچ ندیده ایم در آن جلوه گر می باشد. هنر آبستره آن قدر انتزاعی و ذهنی است که شما وقتی به اثری می نگرید، در می یابید که فقط باید به احساس و تجربه ی باطنی تان توجه کنید، تا بتوانید نقش آفرینی اش را درک کنید. از این رو هنر آبستره از یک نظر به مخاطب بی اعتناست، و خودش آن چنان آزاد است که همه ی قواعد پیشین واقعی را نزد ما به هم می ریزد، ولی از سوی دیگر به مخاطب آزادی بی نهایتی می دهد تا بتواند از یک اثر هر آن چه را حس و تجربه می کند فرا بخواند. این آزادی نفسانی همان چیزی است که ما همه برای درک نامحدودیت مان به آن نیازمندیم.
یادداشت هایی در باره روانکاوی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 405
قسمت چهارم
در اصطلاح روانكاوي تثبيت رواني يا واپس روي به معناي بازگشت به كُنش ها و واكنش هاي گذشته براي كسب لذتي يا دوري از رنجي است. به عبارتي وقتي يك بزرگسال غالباً به رفتارها يا واكنش هاي كودكانه اي مي پردازد كه از خلال آن ها لذت زيادي را كسب كند، و از رنج به وجود آمده بگريزد واپس روي كرده است. در قاموس روانكاوي يكي از معضلات افراد واپس روي يا انجام رفتارهاي غير متناسب با سن است. به يك معنا يكي از اساسي ترين مشكلات برخي مراجعان اين است كه نمي توانند كودكانه نينديشند يا رفتار نكنند. آنان با اين كه بزرگسال هستند ولي شيوه ي زندگي، نوع نگرش، نحوه ي تعاملات، نوع مقاصد، روش كسب لذت هاي شان بچه گانه است. تثبيت يا واپس روي مُعرف اين است كه شخص در دوره اي از مرحله ي جنسي ـ رواني اش باقي مانده است و از آن فارغ نشده است.
به نظر روان كاوان تثبيت ناشي از زياده روي يا محروميت شديد در ارضاي يك نياز است. به طور مثال اگر فردي در دوره ي كودكي اوليه به نياز دهاني اش بيش از حد اهميت داده شود، يا مادر او مدام مترصد مراقبت يا محافظت از او باشد، و بكوشدكودك را از تجربه ي هر رنجي دور بِدارد، احتمالاً چنين كودكي در بزرگسالي در تحقق استقلال رواني و عاطفي خويش با دشواري هاي زيادي روبرو خواهد بود. هم چنين كسي كه به نياز دهاني او اهميت داده نشده است، معمولاً گرسنه مانده است يا محروميت زيادي را تجربه كرده است، به احتمال زياد بعدها زندگي را شكم و نيازِ غذايي اش مي بيند و هماره با ديدن غذا براي اين كه گرسنه نماند آن را مي بلعد و فرصتي به ديگران نمي دهد. به عبارتي حريص و غير قابل ملاحظه مي شود و مدام احساس مي كند ديگران در حال خوردن سهم اش هستند و هماره مي كوشد عقب نماند. معمولاً تثبيت رواني در مرحله ي دهاني باعث مي شود اشخاص بعدها زياد بجوند، بنوشند، بخورند و بِكشند.
یادداشت ها
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 367
این یک تبدیل آسمانی است که زمین نیز در آن نقش دارد. یاخته ای است درحال تکثیر که از رگبار و آذرخش سیراب می شود. بعدها آن چه جلوه گری می کند نهالی است در حالِ گسترش رو به جنگل بالا.
جنگل بالا مقصودِ من در پیمایش گهر است. هنگامی که سخن از جنگل بالا به میان می آید، تداعی هایم پیرامون آب و دره ی پروانه ها و تمشک ها شکل می گیرد، تا درختان سبز جنگل. جنگل بالا هدفی بود که من را با راه های دیگری آشنا ساخت، با خاکِ آمیخته با سنگ ها، اعماق فیروزه ای، و خیزاب های بزرگ و کوچکی که بدن ام را تاب می دادند.
جنگل بالا، فقط جنگل بالا نیست، تراکمی از تصویرهای جاندار است که در یک ایده می گنجد: پیمایش طول گهر. گهر تصرف کردنی یا تسخیر شدنی نیست. گهر عمقِ شادخواری است، که وقتی استکانی از آن می نوشی، پیمانه ی دیگری از راه می رسد. گهر یک دریاچه نیست، یک ایده است که از انفجار ذهنِ طبیعت آفریده شده است. در این ایده که سیر می کنی، او نیز در تو مَشروب می شود.
چون او باش! این عبارتی است که در مرکز دریاچه واگویه اش می کنم. این جمله ای است که از دست ها و پاهایم، و صدرِ سینه ام برون می جهد، و پیش از آن که خودش را در کلمه پرتاب کند، در اندام ام ته نشین می شود.
به هر جنگلی که چشم می دوزی، چشم هایت مَدهوش می شود، به نحوی که نمی دانی چگونه به قلب اش رسوخ می کنی. در آب دریاچه، جنگل بالا معبدی است که چشم را می رُباید، اما در همان حال گیسوی جنگل در دو طرف، تا دره ها کشیده شده است...و این تویی که تابستان را به خُنیای او می آمیزی، و این اوست، که رسمِ خُنیاگری را به تو می آموزد.دره ها که پیموده می شود، تازه در می یابی هزار و پانصد متر شنا کرده ای.
آندره مالرو حماسه سرای تمدن ها
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 456
آگاهی از رموز موفقیت هر نویسنده ای است. آندره مالرو یکی از بهترین نویسندگان جهان و خبره ترین آنها در امر تحلیل های آگاهانه ی اجتماعی است. آنچه در تمامی آثار آندره مالرو به وضوح می توان مشاهده کرد ، قدرت درک بالای وی از تمامی مسائل اجتماعی است. او آنچنان جوامع ، تاریخ ، سیاست ها و … را بررسی می کند که گویی از نخستین روز خلقت تا به کنون با مردمان هر دوره زیسته است و از آنان درسی برای نویسندگی منتقدانه و محققانه ی خود گرفته است. مالرو نه تنها یک نویسنده ، بلکه یک محقق و یک منتقد بسیار پرمایه در حوزه های مختلف است. این امر به چندین علت در وی رخ داده است که نخستین آن سفرهای پربار او به اقصی نقاط جهان است. دیگر منظری که می توان برای این مورد بدان اشاره کرد ، مخاطب شناسی مالرو است. او می داند چطور و در چه زمانی مخاطبانش را دعوت به چالش های جدید و تامل در نوشته هایش کند. این امر برای یک محقق در حوزه ی نویسندگی بسیار امر مهمی است. آنچه در مالرو بیش از سایر نویسندگان حوزه ی تاریخ و سیاست جلوه گری می کند این است که مالرو بجای آنکه یک اثر تاریخی و یا سیاسی بنویسد ، سعی می کند یک روایت داستان گونه و خاطره گونه برای مخاطب ایجاد کند. او در هر کدام از کتاب هایش شخصیت هایی را معرفی می کند که این شخصیت ها تماما خود او هستند. حتی اگر مالرو یک زن را در داستان خود وارد کند ، بدون تردید او خود مالرو است. زوایای دید او برای روایت یک واقعه در نویسندگی بسیار گسترده بوده و روایت های او عمدتا ساده اما چند لایه است. مالرو علاوه بر نویسندگی و روایت آنچه می دیده است ، سعی می کرده است درس هایی را بطور تلویحی به مخاطب ارائه دهد که هر کدام از این درس ها سرمنشا تفکرات دیگری برای ادامه ی راه او و یا منش فکری او می شده است. در واقع در جهان امروز ما هزاران نویسنده داریم که بر اساس خط مشی مالرو به تفکر و تحقیق می پردازند.زندگی از نظر مالرو کتابی است گران بها که هیچ کس نیز آن را نه می فروشد و نه می خرد. جملات از مالرو می تواند سرفصل تمامی ایده های فکری او در باب بشریت باشد. دغدغه ی مالرو در تمامی نوشته هایش ایجاد فرصتی برای زندگی آگاهانه و هوشیارانه در بشر است.
کتاب گروه درمانی شناختی بیماران معتاد
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 728
برای بوجود آوردن هر چیزی انگیزه ای لازم است. انگیزة من در تألیف کتاب حاضر کمک به درمان بیمارانی بوده است که سال هاست از سؤ مصرف مواد رنج می برند و خود به تنهایی قادر نیستند بیماری خود را درمان کرده و به مقابله با آن بپردازند؛ هر چند بارها نیز تلاش کرده اند بر آن غلبه کنند. در کار درمانی چند ساله ای که با این بیماران داشتم پی بردم که غالبِ آنها سالها تحت تأثیر آموزش های غلطی بوده اند، محیط خانوادگی پر تشنجی داشته اند، از فقدان مهارتهای اساسی زندگی مانند ابراز وجود، حل مسأله، راهبردهای مقابله با اضطراب، تصمیم گیری و... رنج برده اند. افرادی که چه بسا نوعی افسردگی، فشار روانی حاد یا اضطراب مداوم پیش درآمد گرایش آنها به مواد مخدر بوده است؛ یا کسانی که در بحرانی ترین وضعیت رشدی خود، یعنی سن نوجوانی و جوانی در تلاطم بحران هویت و برای خلاصی از سردر گمی به سؤ مصرف مواد رو آورده اند. بدیهی است کار با این افراد بایستی جامع و چند وجهی باشد؛ نیز مسلم است الگوی فرا گیری برای درمان همة آنها به نحو مشابه وجود ندارد.
بنا به ضرورت مسائلی که در حین کار بر روی این بیماران پیش آمد، من تصمیم گرفتم به فوری ترین مسأله ای بپردازم که این افراد را از ادامة روند بهبودی شان باز می دارد؛ یعنی وسوسه هایی که موجب می شود فرد در حین سم زدایی، درمان و بهبودی خود، تا مدت ها گرایش به مصرف مواد را در خود احساس کند. اگر چه فکر می کنم در این عرصه کارهای بسیار مهمی وجود دارد که بایستی به آن اقدام کرد، اما این مُعضل چیزی بوده است که در روند کار درمانی خود به روی این بیماران، بارها ضرورتش را احساس کرده ام. حال وقت آن رسیده است که به نوبة خودم، قدمی دراین راه بردارم و به کسانی که نیازمند دیدگاه تخصصی تری در مبارزه با اعتیاد خود هستند یاری کنم.
کتاب حاضر در چارچوب رویکرد شناخت درمانی با عطف به بُعد روان آموزشی به تحریر در آمده است. در این باره من از ساختار ارایه شده بوسیلة فری (Free) بهره برده ام. وی با توسل به مراحل و گام های معینی، خطوط اصلی درمان شناختی در گروه را مشخص کرده است. در حقیقت ساختار ارایه شده بوسیلة فری به گونه ای طراحی شده است که همة منابع لازم را برای اجرای گروه درمانی در اختیار درمانگر قرار می دهد. من درحیطة کار درمانی ام در زمینة اعتیاد متوجه شده ام تبیین شناخت درمانی از معضل اعتیاد هم روشنگر است و هم کاربرد فراوانی دارد؛ بنابر این کتاب حاضر را با عطف به این رویکرد مؤثر به نگارش در آورده ام.
کتاب حاضر در دوازده گفتار، ودر قالب یازده جلسة کاربردی به نگارش در آمده است. در گفتار نخست مؤلفه های اساسی شناخت درمانی مورد بررسی قرار گرفته، و رابطة آن با سؤ مصرف مواد و معضل عود بیان شده است. هدف ام از نگارش این گفتار ارایه یک ساختار نظری برای ورود به مبحث وسوسه و مقابله با آن بوده است.
در گفتار دوم به موضوع رویا رویی با وسوسه و امیال پرداخته ام، و نیز گونه های وسوسه را بازگو کرده ام. در این گفتار که در حقیقت جلسة ابتدایی درمان تلقی می شود، بیماران با ضرورت مقابله با وسوسه ها آشنا شده و انواع بنیادی وسوسه را باز می شناسند.
یادداشت هایی درباره روانکاوی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 384
قسمت سوم
در اصطلاح روانكاوي تثبيت رواني يا واپس روي به معناي بازگشت به كُنش ها و واكنش هاي گذشته براي كسب لذتي يا دوري از رنجي است. به عبارتي وقتي يك بزرگسال غالباً به رفتارها يا واكنش هاي كودكانه اي مي پردازد كه از خلال آن ها لذت زيادي را كسب كند، و از رنج به وجود آمده بگريزد واپس روي كرده است. در قاموس روانكاوي يكي از معضلات افراد واپس روي يا انجام رفتارهاي غير متناسب با سن است. به يك معنا يكي از اساسي ترين مشكلات برخي مراجعان اين است كه نمي توانند كودكانه نينديشند يا رفتار نكنند. آنان با اين كه بزرگسال هستند ولي شيوه ي زندگي، نوع نگرش، نحوه ي تعاملات، نوع مقاصد، روش كسب لذت هاي شان بچه گانه است. تثبيت يا واپس روي مُعرف اين است كه شخص در دوره اي از مرحله ي جنسي ـ رواني اش باقي مانده است و از آن فارغ نشده است.
به نظر روان كاوان تثبيت ناشي از زياده روي يا محروميت شديد در ارضاي يك نياز است. به طور مثال اگر فردي در دوره ي كودكي اوليه به نياز دهاني اش بيش از حد اهميت داده شود، يا مادر او مدام مترصد مراقبت يا محافظت از او باشد، و بكوشدكودك را از تجربه ي هر رنجي دور بِدارد، احتمالاً چنين كودكي در بزرگسالي در تحقق استقلال رواني و عاطفي خويش با دشواري هاي زيادي روبرو خواهد بود. هم چنين كسي كه به نياز دهاني او اهميت داده نشده است، معمولاً گرسنه مانده است يا محروميت زيادي را تجربه كرده است، به احتمال زياد بعدها زندگي را شكم و نيازِ غذايي اش مي بيند و هماره با ديدن غذا براي اين كه گرسنه نماند آن را مي بلعد و فرصتي به ديگران نمي دهد. به عبارتي حريص و غير قابل ملاحظه مي شود و مدام احساس مي كند ديگران در حال خوردن سهم اش هستند و هماره مي كوشد عقب نماند. معمولاً تثبيت رواني در مرحله ي دهاني باعث مي شود اشخاص بعدها زياد بجوند، بنوشند، بخورند و بِكشند.
کتاب هنر درمانگری
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 408
براي من آسان نبود كه درباره ي چيزي بنويسم كه هنر است تا علم، شوق و شهود است، تا مهارت، تجربه ي تعالي خويش توأم با تعالي بخشي به ديگري است. هيچ سهل نيست درباره ي چيزي بنويسي كه بيشتر چون خودِ زندگي است با رمزها و رازهايش. درمانگري چنين چيزي است، نه در قالبي مي گنجد، نه در نظريه اي و نه در كتابي. از سوي ديگر تدوينِ نظري آن بر مبناي مجموعِ قواعدي علمي، باعث نمي شود كه از جنبه ي عملي نيز بتوان آن را ضابطه بندي كرد. درمانگري يك هنر است، و در هنر مهارت يكي از اجزاء است، و شهود، خلاقيت، خيال آفريني، زيبايي شناسي، روشن بيني اجزاي ديگر هستند. امروزه به همان اندازه اي كه ما نياز به درمانگر داريم، درمانگر حرفه اي كم داريم؛ به تناسبي كه نياز داريم درمانگران مُجرب و روشن بيني داشته باشيم، درمانگراني كليشه طلب و غير مبتكري داريم كه فاقدجنبه هاي مهم اين هنر هستند، و بيشتر آن را به منزله ي يك مهارت يا فن مي نگرند.
در اين مكتوب بيشتر كوشيده ام به جنبه هاي غير مهارتي، يعني وجوه شهودي، زيبايي شناختي، متعالي و درون رواني درمانگري نظر افكنم، وآن را نه به منزله ي يك تخصصِ صرف، بلكه به مثابه ي يك فراتخصص مطرح سازم. شايد اين كتاب براي برخي درمانگران سودمند و جالب، و براي برخي ناخوشايند به نظر برسد، ولي واقع امر اين است كه مُعرفِ ديدگاهي بنيادي در روان درماني است كه خاستگاه اش رويكردهاي انسان گرايانه، معناگرايانه و وجودگرايانه است. طي سال هاي مُتماديِ درمانگري به اين امر بيش از پيش واقف شده ام كه درمانگر واقعي كسي است در حال درمانِ خويش.
یادداشت هایی در باره روانکاوی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 372
قسمت دوم
مـرحله ي دهاني تقريباً تا دوسالگي را شامل مي شود. مرحله ي دهاني، مرحله ي وابستگي تام و تمام كودك به مادر است، و واكنش هاي مادردر اين باره نقش به سزايي دارد. در اين باره تا شش ماهگي كودك در دنيايي است كه نمي تواند بين خود و ديگري تمايزي قائل شود، به عبارتي همه چيز براي او يكپارچه است، و بين او و جهان هيچ افتراقي نيست. بنابراين كودك يك كُنش مهم دارد و آن مكيدن است. او به واسطه ي مكيدن بهترين لذت را تجربه مي كند، و گرسنگي موجب عذاب اش مي شود. بدين خاطر انسان در همان اوان كودكي با رنج آشنا مي شود؛ ماهيت اين رنج گُسستگي در مكيدن و گرسنه ماندن است؛ و لذت در اين باره يعني مكيدن و سير شدن. براي كودك مكيدن در مرتبه ي نخست يعني زنده ماندن، و در مرتبه ي دوم يعني لذت بردن. البته فعاليت خودشهوت گرايانه با مكيدن انگشت دست نيز حاصل مي شود، و شايد اين كُنش را بتوان نخستين طليعه ي خودارضايي يا از خودلذت بردن دانست. وقتي بزرگسالان چنين رفتاري را در كودك مشاهده مي كنند نمي توانند معناي نمادين آن را دريابند، ولي با توجه به نمادين شدن پديده هاي رواني مي توان به اين امر وقوف يافت كه كودك از خودش لذت مي برد و به ارضاي خودش مي پردازد.
سپس از شش ماهگي كودك وارد مرحله ي دوم دهاني مي شود؛ مرحله اي كه قادر به بازشناسي چهره ي مادر مي گردد و بدون او احساس غريبگي زيادي مي كند. در اين مرحله است كه كودك قادر به تمايز خود از ديگري يا جهان مي شود و چيزها براي او موجوديت پيدا مي كنند. در اين مرحله ما شاهد گاز گرفتن پستان مادر، چنگ انداختن به او مي شويم، واكنش هايي كه از سويي مُبين فاصله ي مادر از اوست، و از سوي ديگر بيانگر كشف دنياي بروني به شيوه ي خودش.
آبلوموف
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 398
«آبلوموف» نوشته ایوان گنچارف (۱۸۹۱-۱۸۱۲)، نویسنده روس است. آبلوموف که مهمترین رمان گنچارف است مفهومی جدید به فرهنگ ادب جهانی افزوده است، ابلوموفیسم.ابلوموفیسم واژهای است، برای بیان ویژگیهای روانی شخصیتی مبتلا به بیدردی درمانناپذیر، بیارادگی و تنبلی. این ویژگیها ممکن است در جامعهای به صورت بیماری مزمن و همهگیر درآید، چنانکه از خصوصیات ملی آن جامعه بشود. این داستان به تحول رئالیسم روانشناختی در ادب روس کمکی ارزنده کرده و شهرتی جهانی یافته است.
آبلوموف در روسیه و سراسر جهان بسیار مورد توجه قرار گرفته است و تولستوی آنرا شاهکار بزرگ ادبی مینامد؛ داستایفسکی نیز آبلوموف را زاده ذهنی سرشار میخواند.
ایوان الکساندرویچ گنچاروف در ژوئن سال ۱۸۱۲، یعنی اندکی پیش از ورود ناپلئون به مسکو به دنیا آمد. پدرش وقتی گنچاروف ۷ سال داشت از دنیا رفت و مادرش به یاری پدرخوانده او ترتیبی داد که فرزندش در زادگاه خود و بعد در یکی از بهترین مدارس مسکو درس بخواند. گنچاروف در مورد پدید آمدن آبلوموف مینویسد:
طرح این داستان را در ۱۸۴۸، و حتی پیشتر در ۱۸۴۷ ریخته بودم و آن را به صورت یادداشتهای مختصر، روی هر کاغذی که به دستم میرسید مینوشتم. مثلا به جای جملهای فقط به کلمهای که شاخص آن جمله بود اکتفا میکردم. یا طرح کلی صحنهای را با چند خط کوچک بر کاغذ رسم میکردم یا پارهای تمثیلهای مناسب را در گوشهای مینوشتم و گاه نیمصفحهای را با خلاصهای فشرده از شرح وقایع و بعضی منشهای شخص داستان پر میکردم و از این قبیل. مقدار زیادی از این یادداشتها را بر هم انباشته بودم اما داستان در ذهنم نوشته شده بود.
این کتاب را اینجا دانلود کنید
یادداشت هایی در باره روانکاوی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 478
فرويد و مراحل تحول جنسي ـ رواني
تبيين مسأله ميل جنسي در بُعد روان شناختي صرف نظر از نظريه فرويد ناممكن به نظر مي رسد؛ هر چند بايد با احتياط با تبيين هاي عِلي فرويد مواجه شد، ولي آشنايي با اين نظريه مي تواند به اشخاص در علت يابي رواني واكنش هاي جنسي شان رَه گشا باشد.
فرويد بر اين باور بود كه ميل جنسي فقط محدود به رابطه ي جنسي نيست؛ بلكه ميل جنسي گستره ي وسيعي را در بر مي گيرد كه لذت جُز مهم آن است. بي ترديد وقتي انسان تمايلي شگرف به اكتساب لذت دارد، ناكا مي در تجربه ي هر لذتي مي تواند موجب رنج شود. بدين خاطر در نظريه ي فرويد ميل جنسي هم سرچشمه ي نشاط و شادماني است، و هم رنج و پريشاني. اشخاص چون قادر نيستند لذت برند، يا در لذت بردن آن ها نوعي گسيختگي به وجود مي آيد رنج مي كشند. بدين خاطر است كه افراد از رنج گريزان هستند، و وجود آن براي شان قابل تحمل نيست، چون احساس مي كنند مي توانسته اند لذت بَرند. از اين رو اگر ما لذت را به غريزه ي زندگي ترجمه كنيم، رنج معطوف به غريزه ي مرگ خواهد بود. رنج چيزي است كه آدمي را به مرگ پيوند مي دهد، و لذت چيزي است كه موجب فراموشي مرگ و بازيابي زندگي مي شود. با اين حال جلوه ي اساسي تر كسب لذت تجلي جنسي دارد. به يك معنا فرويد بر اين باور بود كه ميل جنسي چيزي نيست كه ما تجلي اش را در دوره ي نوجواني شاهد باشيم، بلكه اين ميل در زندگي كودك نقش مُبرزي دارد و زندگي كودك با ميل جنسي صورت لذت بخشي مي گيرد. به عبارتي كودكي بر خلاف عقيده ي عموم صحنه ي تزاحم تجلي ميل جنسي از يك سو، و احساس گناه از سوي ديگر است؛ و كودك خيلي زود به كشف ميل جنسي و ابراز رفتارهاي جنسي مي پردازد. تدقيق در اين باره دلالت بر اين دارد كه چرا انسان اين قدر آسيب پذير است، و سرچشمه ي اين آسيب پذيري را بايد در بُرهه ي كودكي جُست. زندگي جنسي انسان خيلي زود شروع مي شود، و در تمام عمر ادامه مي يابد. با اين حال انسان به تناسبي كه زندگي جنسي كودكي را سپري كرده و آن را تجربه مي كند، بعدها آن را فراموش مي سازد، و جُز برخي خاطرات يا يادمان هاي برجسته چيزي در ذهن خودآگاه نمودار نمي شود.
کتاب من کیستم؟ تو کیستی؟
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 379
کتاب من کیستم، تو کیستی؟ ناشی از یک انگیزه ی اساسی است. این که موضوعات مهم روان شناسی را بتوانیم در بستر روابط زندگی روزمره را بشناسیم، و نگاهِ عمیق تری به آن ها پیدا کنیم. شاید ابتدا به نظر می رسد تجارب ما چندان ارزشی ندارد، یا این که توجه به آن ها ضرورتی ندارد. ولی کافی است دریابیم در همین زندگی روزمره مسائلی بنیادی وجود دارد که به تدریج به هویت ما شکل می دهد، و گاه باعث می شود ما در انبانی در تضادها و تعارض ها گم شویم، و نتوانیم تصورِ یکپارچه و منسجمی از خود پیدا کنیم. تجربه ی ما، مصدر همه ی بینش ها و بصیرت های ماست، مشروط بر این که با دقت و باریک بینی آن ها را مَد نظر قرار دهیم.
این کتاب را مرهونِ تجاربِ متنوع درمانی ام هستم. بارها با مراجعانی مواجه شده ام که با همین مسائل واردِ حادترین دوره ی زندگی خود شده اند، و با حالتی از سراسیمگی و سردرگمی احساس کرده اند قادر به حل آن ها نیستند. ولی با ادامه ی جلسات، و تصریح این مشکلات، و پیدا کردن فهم و درک مشخصی از نوع نگرش و موقعیت شان، راه حل هایی را ابتکار کرده اند که به رضایت آن ها کمک کرده است.
کتاب من کیستم، تو کیستی؟ به گونه ی موضوعی مسائلی را به طورِ مستقل مد نظر قرار می دهد که ابتدا به نظر می رسد ربط چندانی به هم ندارند، اما همین که خواننده تا حدی پیش می رود، و به مطالعه ی آن همت می گمارد، احساس می کند بین موضوعات مطرح شده همگرایی زیادی وجود دارد، و این نحوه ی تبیین، ذهن او را نسبت به تجاربِ خودش روشن تر می کند.
این کتاب ضمن آن که مسائل ارتباطی ما را مَد نظر قرار می دهد، تأکید می کند که روابط ما هم بر هویت مان تأثیر می گذارد، و هم از هویت مان تأثیر می پذیرد. البته بیانِ ساده و شفاف آن مانعِ درک پیچیدگی های مطرح شده در آن نیست. من کوشیده ام تا آن جا که در بضاعت ام است مسائل پیچیده را در قالب نثری ساده بیان کنم، تا هم برای خوانندگانی با مطالعات غیر تخصصی جالب باشد، و هم به کار آن ها بیاید.
پارانوئید از منظری فلسفی و روان شناختی
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : روانشناسی
- بازدید: 378
پنج
ساديسم از جمله ويژگي هاي بنيادي پارانوئيد است. در واقع ساديسم بيانگر موضع كُلي يك پارانوئيد در تقابل با جهاني است كه در آن زندگي مي كند، ولي نسبت به آن بيگانه نيز هست. ساديسم به منزله ي يك مُشتق رواني ممكن است ثمره ي اين جداسازي باشد، نوعي تَفرق كه نزد يك پارانوئيد از ابتدا وجود داشته است و تا انتها وجود دارد. جداسازي فرايندي دردناك است كه مبتني بر طرد و عدم پذيرش هم مي باشد. در واقع گزاره ي كُلي اين است كه دنيا هيچ گاه من را نپذيرفته است، و تقديرم بر اين طرد است. بنابراين ساديسم در نزد يك پارانوئيد ساديسم نيست، بلكه تجلي بي شايبه ي حق است. ساديسم دگر آزاري نيست، بلكه عمل مُتبركي است در بازيافت دوباره ي حق خويش از جهاني صرفاً بيگانه شده كه در آن محكوميت و طرد به سادگي روا داشته مي شود. تناسب بين ساديسم و حق طلبي آن چنان بديهي است كه يك پارانوئيد هيچ گاه بدان ترديدي ندارد. بنابراين نزد او تخريب و تهاجم به ديگري، به منزله ي عملي ناروا نيست، بلكه كُنشي است در تقاص گرفتن از مظالم جهان و ديگران. بدين لحاظ ساديسم مُتبرك مي شود، ساديسم به آلتي تبدُل مي يابد كه يك پارانوئيد از طريق آن احساس انسان بودگي مي كند.
بیچارگان
- توضیحات
- توسط : رئوف آهوقلندری
- مجموعه : ادبیات
- بازدید: 350
رمان بیچارگان اولین رمان داستایفسکی است که آن را در ۲۰ سالگی نوشت. داستایفسکی با این اثر توانست وارد محافل ادبی روشنفکران مطرح زمان خود شود و راه را برای رسیدن به موفقیت هموار کند. داستایفسکی شهرت زیادی کسب کرد و داستان اینکه منتقدان چگونه این رمان را کشف کردند یکی از ماجراهای مشهور در تاریخ ادب روسیه است.
این رمان تماماً شامل نامههایی است که یک مرد مسن به نام «ماکار آلکسییویچ» به عشقش «واروارا آلکسییونا» مینویسد که همسن دخترش است و پاسخ آن را نیز مرتب دریافت میکند؛ نامههایی که ابتدا با شرح حال تنگدستیشان آغاز میشوند و کمکم با توصیفِ خاطراتِ کودکی دختر و شرایط دردناک پیرمرد ادامه مییابند؛ از مرگ پدرِ واروارا و کوچ ناگهانی و اجباری خانوادهاش از یک روستای زیبا به سنپترزبورگ و بیسرپناهشدن آنها برای پسدادن بدهی پدر میگویند و در نهایت با یک اتفاق تلخ تمام میشود.
سبک رمان بیچارگان ناتورالیستی است و وضعیت فعلی دو شخصیت اصلی داستان آنقدر ملالانگیز است که بارها و بارها مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد.
در رمانهای ناتورالیستی صحنه داستان بهجای کشوری خیالی یا دوردست در زمانی بعید، روسیه معاصر است. دختر یا زنِ قهرمان داستان تقریبا بدون استثناء از طبقات پایین جامعه هستند. شعار این مکتب چنین است: «ستمدیدهترین و پستترین افراد بشر هم بشرند و خود را برادر تو میدانند.» داستانی که این مکتب را خلق کرد داستان شنل گوگول بود که در ۱۸۴۲ چاپ شد. در رمان بیچارگان هم اشاره کوتاهی به این رمان میشود. در این میان، به گفته منتقدان قهرمان مرد داستان بیچارگان – ماکار آلکسییویچ – که کارمند فقیری است مستقیما از میان نوشتههای گوگول بیرون آمده است.
در رمان، آدمهای بیچارهتری نیز در همسایگی پیرمرد زندگی میکنند که هیچ ندارند، و از شدت بیپولی در بستر بیماری بهسر میبرند و شاهد مرگ عزیزانشان هستند، اما دست از مطالعه برنمیدارند؛ کتاب میخوانند و به هم قرض میدهند.
به بخش دانلود کتاب بروید