امروز : 29 ارديبهشت 1403

انسان همیشه نیازمندِ تلنگُرهایی است تا به خود باز گردد، و عناصرِ تشکیل دهنده ی خود را بازشناسد، و دریابد فقط از پوست، و خون و استخوان نیست، بلکه از آب، آتش، باد و خاک است، حتی فرای این: انسان گردبادی است پر از آذرخش و ابر، که گاه در ملایمتِ آفتاب تبدیل به تگرگ می شود، و گاه در سوزندگی اش به تبخیر می گراید. اما انسان چیزِ دیگری نیز هست، نه فقط تمنایی برای حیات، بلکه عطشی برای جاودانگی در جایی که جاودانه بودن امکان پذیر نیست.

آن چه من را من می کند، ماست، عنصری بَرین از کلام و عاطفه. دیگری کسی است که وقتی پارو می زند، تو به پیش می روی...او تکاپو می کند تا کَرجی به مقصدی در نامعلوم بشتابد...او کسی است که نیازش هَماوردی با تو نیست، بلکه همدلی با تو در آب های عروج و تنهایی است. تصلیب شکلی از مُردن در تنهایی است، ولی واژگونی در این کَرجی شکل از زیستن در مردن، و مردن در زیستنِ دیگری است. هنگامی که در تِه رود می غلتی، دستی بازویت را می گیرد، و نمی گذارد تنها بمانی. ما این گونه جاودانگی را به حضور می آوریم.

مراقبت شکلی از بیم و پرواست. ما در اینجا مراقب هم نیستیم، آزاد کننده ی هم از هراس ها هستیم. دیگری هم کسی است که زندانی می کند، و هم می تواند کسی باشد که آزاد می سازد. دیگری شوری است که به وقت اش، جهان را چراغانی می کند برای تکوینی که به منزله ی هدایت، و تولد دوباره است.

انضباط حاصل برنامه ریزی های سختگیرانه نیست، بلکه مَشقی است برای احساسِ تعلق کردن. کسی که می کوشد برنامه ریزی کند، ولی به ایجاد تعلق خاطر بی اعتناست، از انضباط اش به نومیدی و خستگی می گراید. انضباط برای انضباط نیست، بلکه انضباط برای بالیدن بذری است که در درونِ من نهفته است. کسی که به بذر می نگرد، از انضباط به عشق می رسد.

انضباط همزاد ایده است، و ایده جوانه ای که باید بربالد. باغبانی کردن برای این نیست که باغبان بمانی، بلکه بدین خاطر است که از باغبانی فراتر روی. هر ایده ای برای فرارَوی از خویشتن است، هر ایده ای می کوشد از من، منِ بهتری بسازد، مشروط به این که بدانم من نیز مسئولیتی در قبال اش دارم. فکر می کنم بهترین وظیفه ی ممکن تیمارداری از دیگران نیست، بلکه حَراست از ایده ها و واقعیت بخشیدن به آن ها در چارچوب مراقبتی دلسوزانه است.

یادداشت های روزانه به منزله ی مراقبتی هستند که من از خویش می کنم تا بیم هایم حداقلی، و جسارت هایم حداکثری شوند. می نگارم تا به خود تذکر دهم در همه حال ذکر لازم است، و حائلِ پروایم هنگامی تَرک بر می دارد که با خود سخن گویم، و از سخن به عملی برسم که می خواهد جبران کند، یا از جبران به آزادی برسد. بهتر است بدانم وقتی اهل جُبران نباشم، از اهالی جبر خواهم ماند. از متن کتاب

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید