امروز : 15 ارديبهشت 1403

جایی که هنر نفسانی است، خورشیدی نیز هست که بالابلند می دَمد، آواز می خواند، و رقصِ فصل ها را با زبانی خاص می نگارد. ادبیات نفسانی، همان هنر نفسانی است که گواهی است بر آن که هماره چیزی اصیل هست که انسان بتواند در سایه سارش جراحتِ زیستن را تاب آرَد، و نگذارد این زخم ها که حاصلِ تصادم های بی شمار است نومیدش کند. آوازِ نفسانی، نغمه ای بلند بر کرانه های زمین نیست، بلکه مرثیه ای روشن است که در قلب مان شنیده می شود، در آن جایی که تاریخ تکه تکه با حرمان ها نوشته شده است، و آوازِ نفسانی بار دیگر، به شکلی بی پیرایه تر، رازآمیزتر، و سُرورآمیزتر این تاریخ را به صدایی بلند، رنگین کمانی و آسمانی تبدیل می کند. آواز نفسانی هر چند صدایِ سیاوش است، ولی خُنیای همه ی ماست.

چشمان ام را می بندم و منتظرِ تصویرهایی می شوم که صدا فراخوانی شان می کند. این تصویرها فقط تجاربِ گذشته ام نیستند که به رنج ام آورده اند، بلکه رویاهایی در آینده، خیال هایی فرحَبخش، انگاره هایی ماورایی و خوشه هایی آزاد هستند که در هر جایی با ترکیب رهایی بخش نور، رطوبت، خاک و هوا بر می بالند، و "من" را در همین لحظه چون قطره ی کِشتی، آماده می کنند. چشمان ام را که می بندم خود به خود به گذشته ای دور می روم، هنگامی که چهارده سال بیش نداشتم، و آوازهای سیاوش را می شنیدم که انگار سروشی بود برای آمادگی ام در ورود به مرحله ای بالاتر. بی گمان گوش ها، فقط با صداهای خاص است که پَرورده می شوند، هم چنان که چشم ها را نگارهای خاص است که تربیت می کنند.

این دیگر یک صدا نیست، بلکه خُنیایی است که تکثیر می شود و به صداهای دیگری در زندگی شکل می دهد. صدا شمایلی مشخص دارد، ولی آن گونه در ضمیر می نشیند که صحرا را به سرود مبدل می کند، آب ها و درختان و کوه ها را...این دیگر یک صدا نیست، بلکه میکالی است روزی دهنده، ایزدی در پَسِ همه چیز، که وقتی آن را می بینی حس می کنی چیزها معنایی فراتر از خودشان دارند، و عمقِ چیزی که می بینی، به جسم اش نیست، بلکه به صدایی است در قلب اش، و تو باید فقط گوش فرا دهی تا بیابی آن چه را که سال ها گم کرده ای.

صدای او سکوت است، یا شبی ست طولانی، با ستارگان، واحه ها، شنزار، و نرمیِ بی پایان کویر. آن جایی که سکوت هست، صدا می درخشد، و جایی که صدای اوست، سکوتی فراهم می شود برای این که ایزدِ پنهان در سکوت را بیابی. در این راستا صدا، مکانی می سازد برای ما تا هُبوط های ملکوتی را شهادت دهیم، و بدانیم فرشتگانی که فرود می آیند، صداهایی هستند برای فراخوانی مان، به این که هستی قصیده ای است که تلاوت می شود، یا غزلی که بیت به بیت خودش را در زندگی مان می چکاند، تا بدانیم بین آن چه هستیم، و آن چه نیستیم، و می توانیم باشیم، فاصله ای هست که با آفرینشِ زیبایی پُر می شود.