امروز : 29 ارديبهشت 1403

دگردیسی هم چنان انتظارم را می کشد. هیچ پایانی وجود ندارد، مگر مرگ، و تا زندگی هست، باید تحول پیدا کرد. همیشه باید از خود بپرسم: در پنج سال چه تغییر مهمی کرده ام؟ این پرسشی اساسی است که معمولاً یا از خود نمی پرسیم، یا از پاسخ دادن اش طفره می رویم.

تغییرات هر چند تدریجی اند، ولی نوظهورند. گاه انسان به راستی نمی داند چه نوع دگرگونی در راه است، و گاه شاید می داند، ولی آن چه باید رُخ دهد، نمی دهد. وقتی چون آب زندگی کنی، نمی دانی از کدام خَم ها و کَژی ها عبور خواهی کرد، ولی آن چه نشیب ها و فرودها به همراه می آرند، از رنجی که بر تو وارد می کنند بسی باارزش تر است. همیشه نمی توان ارزش چیزی را با مِحنتی سنجید که در مواجهه با آن می بَریم. در حالِ رویارویی، کاش ها و آرزوهای مبتنی بر فراغت و راحتی فرا می رسند، و اگر در کوهستانی باشیم که درخششِ سوزان آفتاب عذاب مان می دهد می گوییم: ای کاش در سایه ساری بودم با مَشکی از آب گوارا. ولی این سوداها دیر نمی پاید، چیزی که کوهستان به ارمغان می آرَد، والاتر از خنکای سایه، و آب گوارا است. اما ما چه هنگام به چنین فهمی نائل می شویم؟ یا وقتی که بر قله می ایستیم، یا صبح هنگامی دیگر که بر می خیزیم، و حس می کنیم حامل انرژی عظیمی هستیم که مخرجی برای آزاد کردن اش نداریم.

انسان مکان نمای جهانِ خویش است، زیرا در هر جایی که می ایستد، گسترده می شود، در جایی که آشیان می کند، چراغی بر می افروزد، در هر جایی که آغاز به سخن گفتن می کند، شعر می سُراید. آدمی فقط رنجی نیست که می برد، بلکه ارمغانی است که با خود به جهان می آورد.

تغییر سخت است، خصوصاً هنگامی که خو می کنیم، و اُنس های مان، مصاحب همیشگی مان می شود. اُلفت گرفتن با کرداری مُنجر به بیگانگی با کردارِ دیگری می شود که می تواند در لحظه ای مُعین شکوفای مان کند. هر محبتی که به رفتاری حس می کنیم، سرچشمه ی عادتی است که آن رفتار را قیم مان می کند. عمل کردن به معنای رفتار کردن به طریقی تکراری نیست، بلکه در عمل عصیانی می جوشد که هر گونه ملایمتِ رفتاری را که مولدِ رفتار است نابود می کند. پس عمل می کنیم، تا تغییر کنیم، تغییر می کنیم، چون عمل کرده ایم.

19 مرداد 98

دل ها را باید گرامی شمرد، خصوصاً هنگام که چراغ راهِ ما هستند. آن چه دل می گوید، ما را به نهایتِ یک راه رهنمون می شود، تا حدی که شخصیت ام در راه آن چنان تنیده می شود که جدایی این دو از هم امکان ناپذیر است. دل هماره سودای دیگری را ندارد، بلکه سودای آن دیگری را در "من" دارد، یعنی کسی که می خواهم بشوم، و علاقه ام بر آن متکی است.

دل ها را باید گرامی شمرد، خصوصاً هنگام که چراغ راهِ ما هستند. آن چه دل می گوید، ما را به نهایتِ یک راه رهنمون می شود، تا حدی که شخصیت ام در راه آن چنان تنیده می شود که جدایی این دو از هم امکان ناپذیر است. دل هماره سودای دیگری را ندارد، بلکه سودای آن دیگری را در "من" دارد، یعنی کسی که می خواهم بشوم، و علاقه ام بر آن متکی است.

ما فقط خود نیستیم، بلکه یک دیگری را در خود داریم که در پرتو پیمایش یک راه به ظهور می رسد. در هر آغازی یک خود تنهاست، ولی در ادامه ی راه است که خود برای خودش همنشینی می شود که از آن لذتی سهمگین می برد. ما همیشه کسی را در خود داریم که باید به تربیت اش اقدام کنیم.

ابتدا نمی دانی به رنگ ها چقدر علاقمندی. احتمالاً نمی دانی کلمات در کجای روح ات به نوا بر می خیزند، و صدای فروزانِ شعله، چه نسبتی با تو دارد. ما هر چند بپنداریم بسیار می دانیم، باز هم سقراطی درونی هست که در بروزِ موقعیتی، نادانی مان را به رُخ مان بِکشد. اما هنگامی که بر می خیزیم و با اعمالِ کوچک خویش، یاریگر خود می شویم، در می یابیم فقط کسی نیستیم که بودیم، بلکه کسی نیز هستیم که نبوده ایم و می توانیم باشیم. هر تغییری به رشدِ آن دیگری در من می انجامد، هر تحولی به یک افراشتگی در خود می انجامد که ابتدا برای مان پنهان بوده است.

انسان دارای بالقوه گی است. او همان نیست که می اندوزد، بلکه کسی است که تغییر نیز می کند؛ وی کسی نیست که گِرد می آورد، بلکه کسی هم هست که برای به دست آوردنِ چیزی باارزش تر، از دست می دهد، او فقط توان مندی ذهنی نیست، بلکه توانش عملی نیز هست. انسان بالقوه است، چه بخواهد، چه نخواهد. بدین سان جهان نیز دارای قابلیت و بالقوه گی است. جهان نیز مُترصدِ بروز قابلیت های خویش به وسیله ی انسان است. شرایط نیز قابلیت دارد و بالقوه است، و می توان نیروهای درونی اش را کشف و هویدا کرد. چیزهای موجود در شرایط نیز این گونه اند. شرایط نیز یک ماده ی خام برای کاروَرزی است. سنگ هماره سنگ نیست، بلکه چیزهای دیگری را از درون خودش آشکار می کند. رودخانه نیز همیشه در حالِ تحول است. پیرامونِ ما به تناسب وارد کردن یک نیروی درونیِ شکوفا به آن، ظرفیت تغییرو تحول را دارد، و می تواند شخصیت دیگری بیابد.

20مرداد 98

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید