امروز : 29 ارديبهشت 1403

پنج

ساديسم از جمله ويژگي هاي بنيادي پارانوئيد است. در واقع ساديسم بيانگر موضع كُلي يك پارانوئيد در تقابل با جهاني است كه در آن زندگي مي كند، ولي نسبت به آن بيگانه نيز هست. ساديسم به منزله ي يك مُشتق رواني ممكن است ثمره ي اين جداسازي باشد، نوعي تَفرق كه نزد يك پارانوئيد از ابتدا وجود داشته است و تا انتها وجود دارد. جداسازي فرايندي دردناك است كه مبتني بر طرد و عدم پذيرش هم مي باشد. در واقع گزاره ي كُلي اين است كه دنيا هيچ گاه من را نپذيرفته است، و تقديرم بر اين طرد است. بنابراين ساديسم در نزد يك پارانوئيد ساديسم نيست، بلكه تجلي بي شايبه ي حق است. ساديسم دگر آزاري نيست، بلكه عمل مُتبركي است در بازيافت دوباره ي حق خويش از جهاني صرفاً بيگانه شده كه در آن محكوميت و طرد به سادگي روا داشته مي شود. تناسب بين ساديسم و حق طلبي آن چنان بديهي است كه يك پارانوئيد هيچ گاه بدان ترديدي ندارد. بنابراين نزد او تخريب و تهاجم به ديگري، به منزله ي عملي ناروا نيست، بلكه كُنشي است در تقاص گرفتن از مظالم جهان و ديگران. بدين لحاظ ساديسم مُتبرك مي شود، ساديسم به آلتي تبدُل مي يابد كه يك پارانوئيد از طريق آن احساس انسان بودگي مي كند.

اما اين بدان معنا نيست كه يك پارانوئيد آن چنان رابطه ي بداهت آميزي با ساديسم دارد كه با اَعمال آن خاطرش آسوده مي شود؛ بلكه او تشفي خاطر مي يابد، يك تسلي ناپايدار كه با حرماني دروني توأم است. زيرا اِعمال ساديسم او را مطرودتر مي سازد، او منزوي تر و جداافتاده تر مي شود و از گذر فرايندِ انتقام تنهاتر.

شش

رابطه ي پارانوئيدي بي ترديد رابطه ي آسيب زايي است. بداهتِ حقيقت در پارانوئيد چنان است كه هيچ حقيقتِ بين شخصي را روا نمي دارد، جُز آن چه كه به ذهن اش مي آيد. بنابراين ما در اين جا با جهاني بين الاذهاني مواجه نيستيم، بلكه جهاني تك صدايي است كه در آن حقيقت از بطن يك صدا مي آيد. از اين رو پارانوئيد بازنمايي حقيقتي است كه فقط در يك صدا متجلي است. هر آن چه غير از اين صدا غير حقيقي است. وقتي صدايي موازي بر مي آيد، يك فرد پارانوئيد آن را واقعيتي موازي تصور نمي كند، بلكه به مثابه ي ندايي باطل شنيده مي شود كه مقصودش غير حقيقي سازي چيزهاست. پارانوئيد هماره به گونه اي است كه حقيقتي بديهي وجود دارد، و شخص سرسپرده ي كامل آن است، و در دفاع از آن حاضر است خصومت بارترين اعمال را انجام دهد. ولي از آن جا كه شخص پارانوئيد هماره در معرض اضطراب تنهايي و هراس نيز هست، وادار مي شود از اين موضع به گونه ي موقت عقب نشيني كند، اما اين پس گردي دايم نيست، و سپس با تهاجم افراطي ديگري جبران مي شود. بنابراين وقتي شما با شخصي پارانوئيد سخن مي گوييد داريد او را بر عليه خويش بر مي انگيزيد، هنگامي كه از او انتقاد مي كنيد داريد مبدل خصم اش مي شويد، زماني كه بي اعتنايي پيشه مي كنيد و او را به حال اش وا مي گذاريد داريد طردش مي كنيد. رابطه ي بين شخصي از اين نظر با يك فرد پارانوئيد دشوار است كه شما در مرحله اي براي او تبديل به اُبژه اي تهديدآميز مي شويد، و او چون سوژه اي تيزبين شما را مي كاود و به هر جُزيي واكنشي سخت نشان مي دهد. ازا ين نظر رابطه ي بين فردي با او غالباً تراژيك و اَسف بار است. تقدير هر رابطه اي گسيختگي به بدترين وضع ممكن است، مگر روابطي كه سازوكارهاي منحصر به فرد عاطفي دارند و چيزي فراتر از خودشان بقاي آن ها را تضمين مي كند، مثل رابطه ي همسري.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید