امروز : 29 ارديبهشت 1403

 

فرويد و مراحل تحول جنسي ـ رواني

 

تبيين مسأله ميل جنسي در بُعد روان شناختي صرف نظر از نظريه فرويد ناممكن به نظر مي رسد؛ هر چند بايد با احتياط با تبيين هاي عِلي فرويد مواجه شد، ولي آشنايي با اين نظريه مي تواند به اشخاص در علت يابي رواني واكنش هاي جنسي شان رَه گشا باشد.

فرويد بر اين باور بود كه ميل جنسي فقط محدود به رابطه ي جنسي نيست؛ بلكه ميل جنسي گستره ي وسيعي را در بر مي گيرد كه لذت جُز مهم آن است. بي ترديد وقتي انسان تمايلي شگرف به اكتساب لذت دارد، ناكا مي در   تجربه ي هر لذتي مي تواند موجب رنج شود. بدين خاطر در نظريه ي فرويد ميل جنسي هم سرچشمه ي نشاط و شادماني است، و هم رنج و پريشاني. اشخاص چون قادر نيستند لذت برند، يا در لذت بردن آن ها نوعي گسيختگي به وجود مي آيد رنج مي كشند. بدين خاطر است كه افراد از رنج گريزان هستند، و وجود آن براي شان قابل تحمل نيست، چون احساس مي كنند مي توانسته اند لذت بَرند. از اين رو اگر ما لذت را به غريزه ي زندگي ترجمه كنيم، رنج معطوف به غريزه ي مرگ خواهد بود. رنج چيزي است كه آدمي را به مرگ پيوند مي دهد، و لذت چيزي است كه موجب فراموشي مرگ و بازيابي زندگي مي شود. با اين حال جلوه ي اساسي تر كسب لذت تجلي جنسي دارد. به يك معنا فرويد بر اين باور بود كه ميل جنسي چيزي نيست كه ما تجلي اش را در دوره ي نوجواني شاهد باشيم، بلكه اين ميل در زندگي كودك نقش مُبرزي دارد و زندگي كودك با ميل جنسي صورت لذت بخشي مي گيرد. به عبارتي كودكي بر خلاف عقيده ي عموم صحنه ي تزاحم تجلي ميل جنسي از يك سو، و احساس گناه از سوي ديگر است؛ و كودك خيلي زود به كشف ميل جنسي و ابراز رفتارهاي جنسي مي پردازد. تدقيق در اين باره دلالت بر اين دارد كه چرا انسان اين قدر آسيب پذير است، و سرچشمه ي اين آسيب پذيري را بايد در بُرهه ي كودكي جُست. زندگي جنسي انسان خيلي زود شروع مي شود، و در تمام عمر ادامه مي يابد. با اين حال انسان به تناسبي كه زندگي جنسي كودكي را سپري كرده و آن را تجربه مي كند، بعدها آن را فراموش مي سازد، و جُز برخي خاطرات يا يادمان هاي برجسته چيزي در ذهن خودآگاه نمودار نمي شود.

ولي فرويد بر اين باور بود كه آن چه به ياد نمي آيد، به اين معني نيست كه وجود ندارد. حافظه ي انسان فريبكار است، و چندان نمي توان به داده هاي آن اطمينان داشت. از اينجاست كه ما با مفهوم ناخودآگاه روبرو مي شويم. به اعتقاد فرويد انسان ناخودآگاهي دارد كه هم سرچشمه ي غرايز و لذت ها است، و هم پناهگاهي براي تجربه هاي سركوب شده. آن چه سركوب مي شود اضطراب زا است؛ انسان ميل دارد تجربه هاي رنج آور را به فراموشي بسپارد تا از ناراحتي و غم بگريزد و توأمان لذت را تجربه كند. انسان احساس مي كند اين خاطرات او را به مرگ پيوند مي دهد، و مي كوشد خود را به زندگي متصل سازد. ولي سركوبي راه اشتباهي است، و باعث مي شود شخص زندگي ناخودآگاهانه تري را پيشه مي سازد و حوزه ي ارادي اعمال اش كمتر مي شود. ما هر چه بيشتر سركوب كنيم، بيشتر از خودمان فاصله مي گيريم؛ هر چه بيشتر به فراموشي بسپاريم، گمگشتگي مان بيشتر مي شود؛ هر چه ناخودآگاه مان را قوي تر سازيم، خودآگاه مان را كوچك تر مي سازيم. از اين رو است كه برخي افراد بر كُنش ها و واكنش هاي خويش تسلطي ندارند، زيرا خودآگاهي شان به تناسب ناخودآگاهي شان خيلي ضعيف تر است. بنابراين مديريت كردن يعني خودآگاهانه تر زندگي كردن، و ناخودآگاهي خويش را رقيق تر كردن.

اكنون با توصيفي كه ارائه شد به تشريح مراحل رشد جنسي ـ رواني فرويد مي پردازيم. منظور از جنسي ـ رواني به اين معناست كه ساختار رواني رواني ما در تناسب با تحولات جنسي ماست، و تحول جنسي در رشد رواني نقش به سزايي دارد. فرويد مراحل رشد جنسي ـ رواني را به شرح زير طبقه بندي كرده است:

دهاني

مقعدي

تناسلي

نهفتگي

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید