امروز : 29 ارديبهشت 1403

قسمت سوم

 

در اصطلاح روانكاوي تثبيت رواني يا واپس روي به معناي بازگشت به كُنش ها و واكنش هاي گذشته براي كسب لذتي يا دوري از رنجي است. به عبارتي وقتي يك بزرگسال غالباً به رفتارها يا واكنش هاي كودكانه اي مي پردازد كه از خلال آن ها لذت زيادي را كسب كند، و از رنج به وجود آمده بگريزد واپس روي كرده است. در قاموس روانكاوي يكي از معضلات افراد واپس روي يا انجام رفتارهاي غير متناسب با سن است. به يك معنا يكي از اساسي ترين مشكلات برخي مراجعان اين است كه نمي توانند كودكانه نينديشند يا رفتار نكنند. آنان با اين كه بزرگسال هستند ولي شيوه ي زندگي، نوع نگرش، نحوه ي تعاملات، نوع مقاصد، روش كسب لذت هاي شان بچه گانه است. تثبيت يا واپس روي مُعرف اين است كه شخص در دوره اي از مرحله ي جنسي ـ رواني اش باقي مانده است و از آن فارغ نشده است.

به نظر روان كاوان تثبيت ناشي از زياده روي يا محروميت شديد در ارضاي يك نياز است. به طور مثال اگر فردي در دوره ي كودكي اوليه به نياز دهاني اش بيش از حد اهميت داده شود، يا مادر او مدام مترصد مراقبت يا محافظت از او باشد، و بكوشدكودك را از تجربه ي هر رنجي دور بِدارد، احتمالاً چنين كودكي در بزرگسالي در تحقق استقلال رواني و عاطفي خويش با دشواري هاي زيادي روبرو خواهد بود. هم چنين كسي كه به نياز دهاني او اهميت داده نشده است، معمولاً گرسنه مانده است يا محروميت زيادي را تجربه كرده است، به احتمال زياد بعدها زندگي را شكم و نيازِ غذايي اش مي بيند و هماره با ديدن غذا براي اين كه گرسنه نماند آن را مي بلعد و فرصتي به ديگران نمي دهد. به عبارتي حريص و غير قابل ملاحظه مي شود و مدام احساس مي كند ديگران در حال خوردن سهم اش هستند و هماره مي كوشد عقب نماند. معمولاً تثبيت رواني در مرحله ي دهاني باعث مي شود اشخاص بعدها زياد بجوند، بنوشند، بخورند و بِكشند.

از اين رو افرادي كه زياد حرف مي زنند، اشخاصي كه دهان شان مدام در حال فعاليت است، افرادي كه قادر به سكوت نيستند، اشخاصي كه در مواجهه با بحراني خاصي به خوردن تمايل زيادي پيدا مي كنند، كساني كه به محض نوميدي پراشتها مي شوند رگه هايي از تثبيت دهاني دارند.

از منظر روانكاوي دو عامل موجب واپس روي مي شود: تثبيت رواني شديد در برهه ي كودكي، شدت بحران موجود. براي كساني كه تثبيت رواني شديدي نداشته اند، بحران نمي تواند موجب واپس روي آن ها گردد؛ ولي براي افرادي كه حتي ثبيت رواني شديدي نداشته اند، يك بحران شديد مي تواند آن ها را دچار واپس روي كند. از اين رو وقتي شخصي در موقعيتي از كسي ناراحت مي شود دليلي ندارد به او ناسزا بگويد، مگر اين كه دچار تثبيت رواني شديدي در گذشته شده باشد.

البته همه ي واپس روي ها بيمارگونه نيست. غالب بزرگسالان گاه در مواجهه با يك بحران شديد به مرحله ي كودكي خود بازگشت مي كنند، ولي اين بازگشت موقتي و ناپايدار است. واپس روي هايي بيمارگون است كه مداوم مي باشد، و مبدل به شيوه ي غالب تعامل، تجربه، اكتساب و بودن مي شود. به طور مثال مصرف مدام مواد مخدر نوعي واپس روي مرضي براي رجعت به دوره ي خود دوستداري اوليه كودكي است كه در آن شخص مي خواهد در دنيايي غير واقعي زندگي كند، ولي نمي تواند. يك مصرف كننده ي مواد مخدر از بُعد دانستگي مي داند مصرف مواد به تخريب هستي او مي انجامد، اما كشش ناخودآگاه وي كه مبتني بر تثبيت رواني است موجب مي شود از طريق كشيدن يا نوشيدن بر رنج هاي به وجود آمده در زندگي اش غلبه كند و آن ها را به دست فراموشي بسپارد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید