امروز : 29 ارديبهشت 1403

دریاست و رنجِ دیر رسیدن به اُفقِ دور

دریاست مکانِ شورمندی و خلوتگاهِ پرنده ای تنها

دریاست دیارِ آپولونِ کماندار

و آبگینه ای که مجروحان

خود را در آن می شویند.

دریاست بدنِ من

در باغِ آندُلس

و زمانِ بی نهایتِ تماس

و میوه ای سرشار از روغنی سبز.

دریاست فرقِ سرِ زئوس و امواجِ خواب هایش.

دریاییم

با دو گنبدِ سفید که مُنجیِ شوری نهفته است

دریاییم

 با یاقوتی سبز و هزارپایی که شعر می سُراید

دریاییم

در این کوهستان درهم تنیده

شهری که صدای خدایان را می خشکاند

کوچه های برآمده از خموشی

هوایی آکنده از تنگناها.

ما دریاییم

در پسِ هزار زبان گزنده

رَمزهای ابلیسی

و کلاغ های یاوه گو.

دریاست

این دنیا

که گاه در آن گُم می شویم

با زخم های کوچک مان

و میلادی ناچیز

در شکافِ صخره ای.

دریاست

بَردمیدنِ نور در کندوی تن

چیدنِ شَهد میوه ای که

سالِ پر برکتِ عناصر است

و خفتن در زیرِ بار آیه ای

که هِلن تصورش می کند.

دریاست

رُبودن و چشیدن حرام های زیبا

و گوشتِ لُخمی را به دهان گزیدن

کوبیدن بر سَر قانونِ احتیاط

و مُچاله کردن بطری های آب.

بازگشت است به دریا

آن زندگی

که رهایت می کند

در بی مکانی

بی زمانی

آن زندگی

که رَخت آویزِ ممنوعیت است

و تو در تفریح

نیایش می کنی

و در عبادت

خوش می شوی.

بازگشت است به دریا

با برهنگیِ آب

و کمالِ موج های همآغوشی

و لغزش بر خیزابی

در الهامِ سیب.

دریاست

همه چیز برایم دریاست.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید