امروز : 29 ارديبهشت 1403

این گونه در هوس های مان زنده می شویم، و راهی دیگر در پیش می گیریم که زنگارِ حافظه برای سالیان دراز پنهان اش داشته است. هنگامی رَه می سپریم در حالِ غبار روبی از گام هایی هستیم که برای مدت های مدید در قفسِ عادت ها حبس بوده اند. دریا را پیش می آریم، و قلبی که در دریا شناور می شود. همه چیز به این بستگی دارد که تا چه اندازه به جانورِ درونی مان اعتماد کرده ایم، و اقتدارش را پذیرفته ایم، و سرسپرده ی او شده ایم. حدها این گونه تغییر می کند، و تازه پس از گام بَرداری های زیاد، و گام نشمُری های فراوان است که در می یابیم حد، تصوری بیش نیست، و مرزهایی که برای خود مُقرر داشته ایم، فقط بر لوحِ ضمیری اعتبار دارد که تاکنون تن به جنگ نداده است. از این نظر پیکار مبارک است، زیرا همه ی حدهایی را که پنداشته ایم، نقش بر آب می کند(یادداشت های ادبی ـ فلسفی).

علفی از ناخن ات می روید

نوباوه ای سبز

تَمشکی نورانی

با هزار تمنای سُرخ.

*

قوشی پرواز می کند

بر قوسِ اشک تو

پرنده ای است به رنگِ انار

با هزار چشمِ سفید

که می بیند و می بیند

شهادت هر روزه ام را.

*

صخره ای هستی در دل ام

مَخملی از یاس

سلیمانی بر شاخه ی بید

با یادی دور از خانه ام.

تو مرگ می شوی،

ذره ذره

کابوس ام را از هم می دَری.

تو مرگ می شوی

در باغِ گیلاس ام.

تو مرگ می شوی

با یاقوتِ زمستانی ات

و من باز هم به شهادت می رسم

در این روزِ بلندِ سیاه

در این شبِ کوتاهِ روشن...

 

 

فایل صوتی شعر خواهر شهرهای جهان با صدای رئوف آهوقلندری

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید