امروز : 29 ارديبهشت 1403

در رثای محمد و شعری برای فیروزه و فیروزه های جهان

علفی از ناخن ات می روید

نوباوه ای سبز

تَمشکی نورانی

با هزار تمنای سُرخ.

*

قوشی پرواز می کند

بر قوسِ اشک تو

پرنده ای است به رنگِ انار

با هزار چشمِ سفید

که می بیند و می بیند

شهادت هر روزه ام را.

*

صخره ای هستی در دل ام

مَخملی از یاس

سلیمانی بر شاخه ی بید

با یادی دور از خانه ام.

تو مرگ می شوی،

ذره ذره

کابوس ام را از هم می دَری.

تو مرگ می شوی

در باغِ گیلاس ام.

تو مرگ می شوی

با یاقوتِ زمستانی ات

و من باز هم به شهادت می رسم

در این روزِ بلندِ سیاه

در این شبِ کوتاهِ روشن.

*

میکال آواز می خواند

فرشته ام نان می آرَد

آب فراوان است

اما این زمستان

به دیوارِ زندگی ام می کوبد،

این زمستان با مرگ اش

که آغازِ وسیعِ سوگ هاست...

 

فایل صوتی شعر خواهر شهرهای جهان. با صدای رئوف آهوقلندری 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید