امروز : 29 ارديبهشت 1403

اين كتابي است حاصل درون نگري در باب مفاهيم اقتدار و قدرت. مسأله ي قدرت سال ها نظر من را به خودش جلب كرده بود، اين كه مي ديدم غالب اشخاص تمايلي نيرومند به كسب قدرت دارند، و از قِبَل آن احساس منزلت مي كنند، و گاه آن قدر شيفته ي آن مي شوند كه حاضرند خيلي چيزها را كه به نظر داراي ارزش هستند قرباني آن سازند؛ ارزش هايي چون عشق، صميميت، اعتماد، احترام، پذيرش و خلوص. به نظر قدرت عاملي است كه در مناسبات عاطفي و اجتماعي نقش مهمي را بازي مي كند، و شگفت آن كه داراي سِحر و افسوني است كه شخص را تسخير مي سازد.

با اين حال من در اين كتاب نشان داده ام قدرت گرايي در روابط عاطفي و اجتماعي داراي آسيب شناسي هاي عمده اي است و شخص متمايل به قدرت  بيش از آن چيزي كه تصورش مي رود مُتضرر مي شود، هر چند منافعي حاصل مي كند. در واكاوي هاي شخصي ام متوجه شدم آن چه ما از آن غفلت مي كنيم اقتدار است، و آن چه گاه ناخودآگاهانه به  سوي اش مي رويم قدرت. منافع قدرت آني تر است، و اِعمال آن ساده تر. ما براي آن كه اعمال قدرت كنيم نيازي به تلاش و مجاهدت نداريم، اما براي اين كه مقتدر شويم بايد رنج بكشيم، و اين مشقت را بر خود هموار كنيم. در بَدو امر به نظر مي رسد اقتدار و قدرت شبيه اند، ولي با خوانِش اين كتاب متوجه مي شويد آن ها تمايزات بنيادي با يكديگر دارند. اقتدار مقوله اي كاملاً مثبت، و قدرت مقوله اي نسبتاً منفي است. به عبارتي اقتدار به انسجام و يكپارچگي شخصيت، وحدت نظر و عمل، تعهد و مسئوليت، تسلط بر خويشتن، تقويت خودآگاهي، تحقق احساس خود ارزشمندي و لياقت، سختگيري توأم با نرمي، دروني سازي ارزش هاي اخلاقي، ايجاد احساس تعلق و غيره معطوف است. در حالي كه قدرت با تسلط بر ديگري، انتظار اخلاقي از ديگران، تقويت آگاهي صرف، جلب توجه ديگران، تأكيد بر اطاعت و تسليم، وجود ارزش هاي بروني چون درآمد، مقام و موقعيت، كسب منفعت، فقدان مسئوليت پذيري توأم با مقصريابي، دفاع و مقاومت و انعطاف ناپذيري و غيره همراه است. هنگامي كه ابعاد متمايز اقتدار و قدرت را  مي شناسيم، بهتر مي توانيم موقعيت انساني مان را تشخيص دهيم، و متوجه مي شويم آن چه مولد آرامش است تحقق مؤلفه هاي اقتدار است.  امروزه شايد ما دچار بحراني در كسب اقتدار هستيم، زيرا حصول اقتدار را دشوار و رنج آور مي دانيم. امروزه براي افراد خيلي ساده تر است در مورد ديگران قضاوت كنند، تا اين كه به داوري در باره ي خودشان بنشينند؛ مدركي به دست آورند، تا اين كه لياقت و شايستگي پيدا كنند؛ پول دار شوند، تا اين كه به غناي روحي و رواني خود بپردازند؛ مسئوليت از ديگران بخواهند، تا اين كه مسئوليت پذير باشند؛ بخواهند دوست داشته شوند، تا اين كه دوست بِدارند؛ جوياي برتري باشند، تا در جستجوي بهتري زندگي كنند. امروزه آن چه غالباً با آن مواجه ايم جلب توجه كردن است، تا توجه كردن؛ توقع درك شدن است، تا درك كردن؛ خود محوري است، تا خود دوستي، خودنمايي است، تا خودبودگي.

اين كتابي است حاصل درون نگري هاي من پيرامون موضوع اقتدار و قدرت. البته تجربيات باليني من به منزله ي يك درمانگر بي شك در اين راستا سهم عمده اي داشته است، ولي اين مسأله اي است كه از ديرباز دغدغه ي من بوده است،دغدغه اي كه اينك كوشيده ام به آن پاسخ دهم.

رئوف آهوقلندری

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید