امروز : 29 ارديبهشت 1403

برخلاف آن چه می پنداریم آغازِ فهم جسمانی است. ما کمتر به این موضوع توجه کرده ایم که خود و جهان را با بدن مان بشناسیم، و کمتر توجه کرده ایم که عواطف ما ریشه در تجربه های جسمی مان دارد. در آغاز همه چیز بدنی است، زیرا ما با جسم مان به دنیا می آییم، نه با ذهن مان، و ذهن مان، جُزیی ناچیز از گُستره ی بدن مان است. مبنای ارتباط ما به منزله ی کودک با والدین مان، بدنی است.

این بدن نیاز دارد، میل می وَرزد، تحت فشار قرار می گیرد، و می خواهد خودش را پیدا کند. بنابراین ما به منزله ی کودک می کوشیم هم با دیگران ارتباط برقرار کنیم، و هم فردیت مان را جویا شویم. از این رو جسمِ ما از همان ابتدا با عناصری ربط پیدا می کند که بعدها در بلوغ و سلامتِ روانی مان نقشِ مهمی ایفاء می کند. شما با بدن تان تغذیه و نوازش می شوید، و عاطفه ی مادرانه را دریافت می کنید. آغوشِ گرم، متعلق به وجودِ جسمانی ماست، و این بدن است که در مرکز تعاملات و تأثیرات با دیگران است.

 حال والدینی را در نظر بگیرید که به بدن و نیازهای جسمانی کودک بی اعتنایند، و در مورد آن سختگیری های بیش از حد می کنند. والدینی را تصور کنید که مُدام فرزند خود را محدود می کنند، و به او اجازه نمی دهند با بدن اش جهان را کاوش کند، یا در بدن اش لذت های زندگی را بجوید. والدینی را تصور کنید که کودک را کتک می زنند، او را می ترسانند، و از جسم اش به منزله ی یک اُبژه برای فرافکنی خشم خود بهره می جویند. والدینی را تصور کنید که در فهم جسمانی کودک با اضطراب و وسواس خود اختلال ایجاد می کنند، و می کوشند آزادی بدنی کودک خویش را نفی کنند.

 ولی چرا اینک بر فهم جسمانی متمرکز شده ایم؟ به این دلیل که از فهمیدن به وسیله ی جسم غافل هستیم، و این که بدن را هم بدیهی ترین وجه وجود خود می دانیم، هم در زمینه ی روان شناختی نادیده اش می گیریم. باید بدانیم هم چنان که بدن می فهمد، حس می کند، به تجربه در می آورد، ذهن نیز شکل می گیرد؛ و ذهن پراکنده، حاصل فهمِ جسمانی سرکوب شده است. انسجام و یکپارچگی در فهم جسمانی به این بستگی دارد که این بدن تا چه اندازه توانسته است به خودش، کفایت اش، کارآمدی اش و توان مندی هایش اعتماد کند، و این که والدین تا چه اندازه قادر شده اند رابطه ی ما را با جسم مان تقویت کرده، و در تحققِ تجربه ی آزادانه ی آن در رابطه با خویش و اشیاء برایش مانع ایجاد نکنند.

گاهی اوقات برخی افراد هستند به راحتی در رابطه با هر تجربه ای می گویند: "نمی توانم". "نمی توانمِ" این افراد منشأ جسمانی دارد، یعنی خاستگاه اش اختلال در فهم جسمانی است. آن ها با درک ناتوانی شان می کوشند به خواست های خود شکلِ حقارت آمیزی بدهند، یا آن ها را مبدل به نتوانستن کنند. آنان از خود می پرسند، چرا باید بخواهیم، در حالی که نمی توانیم خواسته ی خود را عملی کنیم؟ یعنی چرا باید اراده کنیم، در حالی که واقف ایم شکست می خوریم؟ به همین ترتیب به مرحله ای می رسند که به خود می گویند، چرا باید خود را در معرضِ شکست قرار دهیم، چه لزومی دارد که این کار را بکنیم؟

از این رو اراده کردن تابعی از ادراک تجربی و جسمانی است. اراده صرفاً امری ذهنی نیست که ما با اتکاء به گزاره های نظری قادر به تحقق اش باشیم. این در حالی است که به غلط می پنداریم باید ذهن بخواهد، تا جسم عملی اش کند؛ ولی عکس این صادق است، یعنی باید جسم خودش را باور داشته باشد، تا ذهن را آماده ی تصمیم گیری و عمل کند. یکی از مهم ترین توجهات در تربیت کردن کودک، توجه به عقلانیتِ جسمانی است. واقع گرایی جسمانی، حاصلِ فهم جسمانی است، و فهم جسمانی حاصلِ تجربه کردن. ما هر چه در زمینه ی فهمِ جسمانی مان پیشروتر باشیم، در نسبت با بدن و ذهن مان واقعی تر عمل می کنیم. عقلانیت جسمانی قابل پرورش است. این عقلانیتی ناشی از کاروَرزی های بدنی، و تجارب جسمانی است. ما برای بهتر زندگی کردن نیازمندِ شکوفایی چنین عقلانیتی هستیم. بدین سان عقلانیت فقط اُفقی ذهنی ـ منطقی نیست، بلکه بدنی ـ روانی نیز هست. مقاصدِ ما فقط معطوف به ذهن ما نیست، ما در این دنیا مقاصدی داریم در مکان، موقعیت، شرایط؛ اهدافی که فارغ از جسم نمی توانیم به آن ها دست پیدا کنیم.

اما وسواس چه ربطی به فهم جسمانی دارد؟ تردیدها، دودلی ها، شک ها و تثبیتِ دو راهی های بی پایان ناشی از اختلال در همین فهم جسمانی است. جسمی که به واسطه ی سرکوب ها محدود شود، یا نتواند تجربه کند، یا اجازه ی ابتکار عمل نداشته باشد، یا در خواست های بزرگ ترها گم شود، قادر به تشخیص، قاطعیت، توان مندی و تحقق تعادل نیست، و همواره محکوم است هم با بدبینی نگاه خودش بکند، و هم نگاه جهان. مبنای نشخوارهای ذهنی و وسواسی عدم پذیرش بدنِ کودک به منزله ی پدیداری قابل توجه است. والدینی که قادر به رابطه ی وثیق و توأم با اعتماد با جسم کودک نیستند، یا ناتوانی و اضطراب را به او منتقل می کنند، یا نسبت به نیازهایش بی اعتنا یا بیش از حد سختگیر هستند، ابتدا زمینه ی اضطراب کودک خود را ایجاد می کنند. خودپنداره ی منفی جسمانی، نخستین ادراک بدنی کودک از عالم خودش است که سپس آن را به جهان اطراف اش گسترش می دهد. بنابراین اضطراب های آغازین و جسمانی می تواند مبنایی برای اختلال وسواسی باشد که توأم با علائم بدنی و ذهنی است. اگر من به منزله ی کودک درکی منفی نسبت به خودم پیدا کرده ام به این دلیل است که بدن ام به منزله ی پدیداری که در فهم نقش مهمی دارد، مورد بی اعتنایی و غفلت قرار گرفته است. این بدن گاه مزاحم والدین است، مانعی برای آنان، چیزی که هم توجه شان را جلب می کند، و هم نگرانی شان را بر می انگیزد. این جسم گاه مثل زائده ای عمل می کند که باید سرکوب و نفی شود تا اضطراب والدین کاهش پیدا کند. بنابراین همین که کودک به دنیا می آید، بدن او در هدایت پذیری اش اولویت پیدا می کند، و شخصیتِ کودک در جسم اش تجلی می یابد. ولی جسمی که بد فهمیده می شود، یا مورد توجه مثبت قرار نمی گیرد، یا مزاحم تلقی می گردد، یا با سختگیری ها و مراقبت های بیش از حد تحت فشار قرار می گیرد، هدف مناسبی برای اضطراب و وسواس نیز هست.

نشخوار یا وسواس فکری ابتدا از حاکمیتی آغاز می شود که یک والد به طورِ مطلق بر فرزندش احساس می کند، استبدادی بدنی و روانی که تمامی ابعادِ زندگی کودک را در برمی گیرد، و شاملِ قالب بندی های سختگیرانه ی اعمال و رفتار اوست. یک کودک باید در قالب او قرار گیرد، و این قالب معطوف به آیین ها، آداب، تکالیف، قواعد وقانون ها، دستورات و فرامین، اصول و موازین، اشکال رفتاری و فکری است. قالب یک ساختارِ معیوب، غیرقابل نفوذ، و غیرقابل انعطاف است که یا تو "باید" در درون اش جا شوی و مورد تأییدی نسبی قرار گیری، یا اگر این "باید" را رعایت نمی کنی، مورد تنبیه، محرومیت، مجازات و سرزنش قرار بگیری.

در این کتاب من به تشریح فهم بدنی یا جسمانی، و رابطه ی آن با وسواس پرداخته ام. این دیدگاهی بالینی و مبتنی بر تجارب درمانی است، و هر چند برای برخی تعجب برانگیز است، ولی تا حد زیادی آشنا به نظر می رسد، به طریقی که وقتی شخص مبتلا به وسواس آن را بررسی می کند، خود را در متن اش می یابد، و حس می کند شاید این ترسیمی از زندگی اوست. در این کتاب که با نثری روان نگارش شده است من به جنبه هایی از وسواس پرداخته ام که تاکنون کمتر به آن توجه شده است. هر چند کار با مبتلایان به وسواس سخت و دشوار است، ولی این کتاب راهنمای خوبی برای ادراک جهان آن هاست.

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید