امروز : 29 ارديبهشت 1403

معنويت مُعرف حيطه ي گسترده اي شامل زيبايي شناسي، انسان شناسي، دين، فلسفه و ادبيات مي شود. در اين ساحت معنويت با توجه به زيبايي شناسي و ادبيات توصيف مي شود. در واقع زيبايي شناسي گستره اي از آفرينش، خيال انگيزي، لطافت، شهادت بي پيرايه را شامل مي شود. معنويت در حيطه ي زيبايي شناسي مقصودي جز پذيرش ندارد. پذيرش من، تو و جهان. اصولاً با اتخاذ رويكردي زيبايي شناسي در قلمرو معنوي است كه من قادر مي شوم امرِ ناخوشايند را به امر مطلوب و خوشايند مبدل سازم. فقدان ادراكِ زيبايي شناختي از هستي در كُل به  زيستني شي واره مي انجامد. اصولاً ادراك زيبايي شناختي به چند تبديل مي انجامد:

تبديل ناخوشايند به خوشايند و مطلوب: مانند تجربه ي ناخوشايند رنج به خوشايند و مطلوب تعالی

تبديل معمول به متعالي: مانند تجربه ي معمول و غير ويژه ی یک رویداد به غير معمول و ويژه نشانه یا اعجاز

تبديل عام به خاص: مانند تبديل دين ورزي عام به دين ورزي خاص

تبديل رويا به واقعيت: مانند تبديل رويا به موجوديت كلامي، نگاره اي، تنديسي، تصويري

تبديل واقعيت به آرمان: مانند تبديل امر محسوس و غيرقابل اجتناب یک نُقصان  به امر نامحسوس و اراده مندانه یک آرمان

در تمامي اين تَبدُلات بود، بر نِمود، يا امر غايب، بر امر حاضر چيرگي دارد. از پيامدهاي فقدان ادراك زيبايي شناسي مي توان به موارد ذيل اشارت كرد:

تجربه ي ملالت

تجربه ي نااختياري

تجربه ي شي واره گي

تجربه ي عدم پذيرش

تجربه ي از خودبيگانگي

معنويت تنها با توسل به فلسفه و دين قابل تبيين نيست. معنويت وامدارِ زيبايي شناسي نيز هست، زيرا معنويت با لطافت، روشن بيني، شهود مُقارن است. در اين راستا توسل ما براي تبيينِ معنويت، هنر شعر است. شعر پديده اي ادبي است كه با خيال انگيزي، روياپروري، آفرينش، خلاقيت، مَستوري و نامَستوري رابطه ي مستقيم دارد. شعر كُنشي زيبايي شناختي است. اصطلاح زیباشناختی دلالت بر شهودِ بی واسطه، نَفس الامر قرار دادن خودِ پدیده برای ادراک آن، فهمِ مبتنی بر حسِ یک چیز، و مشاهده ی بی غرضانه ی یک پدیده برای ادراکِ کلیتِ وجودی آن، صرف نظر از فواید یا کارکردهایی که بر پدیده مُترتب است دارد. به این معنا دلالتِ نگرشِ زیباشناختی بر غیرقابلِ توصیف بودنِ پدیده، یا حالت یا کیفیت چیزی صرف نظر از مباني ارزشي يا اخلاقي تأكيد دارد. از اين رو نگرش زيبايي شناسي نگرشِ كثرت در وحدت، و ادراك پيچيدگي است. از اين رو زيبا ديدن يعني دوگانه نديدن. زيبايي شناسي در تنافر با دوگانه انگاري و مطلقيتِ ارزش هاي ثنويت گرا است. در اين راستا معنويت يعني تقويمِ كنشِ پذيرش و دستيابي به تكُثري كه يك پديده را به طيفِ بي شماري از حالات، كيفيت ها، كميت ها، روحيات، تمايلات، قابليت ها تحويل مي دهد.

آرامشي كه فراورده ي معنويت است ناشي از پذيرشي مُنبعث از تكثرگرايي زيباشناختي است. پذيرش در سه تراز:

من

غير

هستي

رخ مي دهد. در ترازِ من پذيرش يعني نگره به خويشتن چون يك كُليت به گونه اي كه نمي توان به تجزيه ي عناصر آن قيام كرد و براي آن ها نسبت هاي ارزشي قايل شد.  در ترازِ غير پذيرش يعني نگره به ديگري چون يك كُليت به گونه اي كه نمي توان به تجزيه ي عناصر آن قيام كرد، و براي آن ها نسبت هاي ارزشي قايل شد. در اين دو معنا انسان موجودي آزمون پذير است كه هماره نسبت به گذشته كامل تر و نسبت به آينده ناقص تر است، و هماره سرنوشت او با تجربه و خطا پيوند خورده است. در ترازِ هستي پذيرش يعني بازهم نگره به هستي چون يك كليت به گونه اي كه نمي توان به تجزيه ي عناصر آن قيام كرد و براي آن ها نسبت هاي ارزشي قايل شد. در اين باره هستي مي ذاتد يعني بنيادريز و بنياد خيز است. هستي كُليتي پيش بيني ناپذير است كه داوري اخلاقي را بر نمي تابد، و نمي توان در باره ي او به نسبت هاي ارزشي متوسل شد. از اين رو رسالتِ انسانِ معنوي پذيرشِ سرنوشت است نه تغييرِ آن، و هر سرنوشتي از قواعدِ مندرج در هستي متابعت مي كند. از اين رو توسل به زيبايي شناسي با عنايت به شعر براي تقويمِ معنويت مقصودي مُقدس است.

از متن کتاب

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید