امروز : 30 ارديبهشت 1403

آگاهی ایجاب می کند با تمامی احساس مان بجنگیم، و حسی را از پا در آوریم که توقف گاه ماست. برای لذت بردن از آب، آب تنی در ساحلی کم عُمق کفایت نمی کند. لذتِ شنا می طلبد، که به عُمق ها سفر کنی، در میانِ جُلبک ها دراز کشی، در پایین ترین ها بغلتی، تا لذت را صید کنی. لذت از هستی، سهل نیست، زیرا هم باید با هراس های خود بجنگی، و هم بیم های دیگران.

آگاهیِ آب، شهودِ جسمانی آب است. آب ماییم، و ما آب ایم. رَخت افکندن، و سنگینی ها را رها کردن، مقدمه ی نَشتِ سَبُکی است. اتمی که می خواهد مُنفجر شود، باید خودش را بشکافد.

آب، آب نیست، راهنمای هستی است. هر جا تو هستی، آب نیز هست، و هر کجا ایده ای از تو به بار می نشیند، ریشه در آب دارد. ما از آب ایم، و از آب می هراسیم. آیا این آگاهیِ ماست؟ خیر، این همان انسانی است که از توسُع خویش محروم است.

آگاهی هماره ایجاب می کند به پیش رویم. آگاهی آن مراقبتی است که در تربیت خودش را رها می کند. تربیت آموزشِ پیکار کردن است با ترس های خویش.

در همه ی دریاچه ها شنا کن، با ذکر قلبِ خویش شنا کن، و بگذار نَشوه ی نباتی آب سبزت کند. اگر می خواهی خودت را تربیت کنی، به زیر امواج بشتاب، پایین برو، آن قدر پایین که احساس کنی در اوج زندگی به مرزِ مرگ رسیده ای.

به مرز مرگ رسیدن، یعنی اوج حیات. وقتی بر قله ای می ایستیم حس می کنیم اینجا باشکوه ترین جای مُردن است، چرا؟ زیرا بر غالب هراس های مان غلبه کرده ایم. کوهنوردی جنونی است که در ازای زندگی مان، شکوه مرگ را به نمایش می گذارد. هر صعودی به سوی اوجی است که در آن شاهین مرگ آشیان کرده است.

کوهنوردی صرفاً یک ورزش نیست، رسالتی است برای آن نوع آگاهی که در محدودیت خودش باقی نمی ماند. ما آگاهانه تصمیم می گیریم از دامنه ها به قله ها بشتابیم، اما ناخودآگاهانه به حسی دست می یابیم که فناپذیری مان در جاودانگی بلندی ها را کامل می کند. ما به سوی بلندی ها می شتابیم، ولی فقط نه برای دیدن جهان زندگی، بلکه برای رؤیت جهانِ مرگ. زیرا هر قله ای فقط قله ی حیات نیست، بلکه بلندای مرگ نیز هست. بخش هایی از کتاب

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید