امروز : 15 ارديبهشت 1403

آنتونیو گاموندا مهمترین شاعر زنده‌ی اسپانیا و شاید همه‌ی جهان اسپانیولی زبان، هشت ماهه بود که پدرش را از دست داد، در یتیمی و فقر بزرگ شد، پدرش از شاعران جریان مدرنیسموی اسپانیا بود و او پنج ساله بود در جنگ‌های داخلی اسپانیا، همه‌ی مدرسه‌ها بسته بود و به اجبار خواندن و نوشتن را با کتاب پدرش آغاز کرد… شعر گاموندا بسیار تلخ است. رنجی که در این شعرهاست چنان شفاف است که تامل در اعماقش ما را به تجربه‌ی دوباره‌ی تاریخمان دعوت می‌کند، تاریخی که با اسپانیا فصل‌های مشترک بسیار دارد. سلطه‌ی موحش فرانکو و فاشیسم و تجربه‌ی یاس، خیانت و دروغ. گاموندا ما را از اعماق‌مان برای‌مان روایت می‌کند.

نخستین کتابِ شعر آنتونیو گاموندا در سال ۱۹۶۰ منتشر شد. پس از آن گاموندا به مدت حدود دوازده سال از انتشار شعر دست کشید. مشغولِ فعالیت سیاسی بود و نمی‌خواست سخنِ شعرش به دستِ صرف و نحو سخنِ سیاست به دام‌چاله‌ی شعارها در افتد. گاموندا وقتی دوباره به انتشار شعرهایش دست زد که دیگر در مقام شاهد زوال سخن حقیقت ایستاده بود. شرح دروغ را منتشر کرد. «کتاب سرما» و «فقدان‌ها می‌سوزند» هر دو آثاری هستند که بر خاطره، رنج و شکنجه‌ی جنگ‌های داخلی و دیکتاتوری فرانکو شهادت می‌دهند. در این کتاب‌ها، تصویر اسب‌های شکنجه‌دیده، تصویر مادران زرد یا سفید، تصویر هراس‌ها و گرسنگی‌ها، تصویر محتضران و قربانیان، تصویر همه‌آن‌ها که خودکشی کرده‌اند، تجسدی می‌یابد در رنگ، در تن.


نوعِ تعویقِ حاکم در روایت تصاویر، حیرت‌انگیز است: شاعر پیش از دیدنِ موریانه‌هایی که چوب را می‌خورند، دندان‌های نامرئی را می‌بیند در چوب. گاموندا در برابر فراموشی می‌ایستد اگرچه می‌خواهد بتواند فراموش کند. فراموشی، هرگز در نمی‌رسد. خاطره دیگر یک روایتِ ساده نیست که مرگی را در بیمارستان شرح دهد. خاطره با همه‌ی اجزای تنانه‌اش در شعر ظاهر می‌شود: با رنگ‌ها، با عوارض بیماری‌ها، با خیسی و خشکی عناصر و اجسام، با سایه‌ها و با نور. اسم ذات و اسم معنی به هم می‌پیوندند: از متیلین و عشق می‌آید و نومیدی به استخوان‌هایش وارد می‌شود. عشق هست، سانتی‌منتالیسم نیست. زوالِ تن و زوالِ یک تاریخ با هم روایت می‌شوند: «در میان چشم‌هایت پیر شدم.

 

این اشعار برای خواندن و رد شدن نیست. آن‌ها شکل دیگری از پوئتیک را به ما ارائه می‌کنند. در این سطرها، شعر دیگر صاحب جسم شده‌است. از سال‌ها پیش که خواننده‌ی شعرهای گاموندایم، هربار از خودم می‌پرسیدم: چطور می‌شود از شکنجه گفت؟ چطور می‌شود از درد مادرانی گفت که فرزندانشان را در آزمایشگاه‌های شکنجه کشته‌اند؟ چطور می‌شود از غریوها و از نسیان‌ها گفت و به دام روایت‌های رایج ادبی نیافتاد؟ شعر گاموندا، گواه روشن شکلی دیگر از شاعری‌ست. شکلی از شاعری که در آن کلمه تمام ابعاد خود را دوباره باز می‌یابد. جسمیتی پیدا می‌کند از بو و رنگ و سایه و طعم.

محسن عمادی

دانلود فایل صوتی باید باران ببارد با صدای رئوف آهوقلندری

https://b2n.ir/f10001

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید